مرد عاشق که شد، یک کودک حسود دیوانه می شود. می تواند حتی به هوا حسادت کند.
به باد،
که لای گیسوان دلبر میپیچد.
به شب،
که او دوستش دارد.
به ماه،
که وقتی میتابد دلبر نگاهش میکند و شاید بوسهای برایش میفرستد.
به باران،
که دستان او را میبوسد.
به فنجان چای،
که لبان یار آن را میبوسد.
به پیرمرد غمگینی که دلبر دستش را میگیرد و از خیابان ردش میکند.
به گربهها حتی،
به سگ قشنگ دوست مشترک که یار دوستش دارد.
مرد که عاشق شد،
حواس دلبر که به او نباشد،
تیغ تیزی می.شود بر رگهای خویش.
اگر مردی را عاشق کردی، حواست به اشکهایی که بیصدا به درون میریزد باشد.
مردها زودتر از دریاچهها خشک میشوند...
👤#حمید_سلیمی
#دلنوشته
▪︎ - ²² ادریبهشت ماهِ ¹⁴⁰² - ▪︎
¹⁸.⁰⁶
که لای گیسوان دلبر میپیچد.
به شب،
که او دوستش دارد.
به ماه،
که وقتی میتابد دلبر نگاهش میکند و شاید بوسهای برایش میفرستد.
به باران،
که دستان او را میبوسد.
به فنجان چای،
که لبان یار آن را میبوسد.
به پیرمرد غمگینی که دلبر دستش را میگیرد و از خیابان ردش میکند.
به گربهها حتی،
به سگ قشنگ دوست مشترک که یار دوستش دارد.
مرد که عاشق شد،
حواس دلبر که به او نباشد،
تیغ تیزی می.شود بر رگهای خویش.
اگر مردی را عاشق کردی، حواست به اشکهایی که بیصدا به درون میریزد باشد.
مردها زودتر از دریاچهها خشک میشوند...
👤#حمید_سلیمی
#دلنوشته
▪︎ - ²² ادریبهشت ماهِ ¹⁴⁰² - ▪︎
¹⁸.⁰⁶
۲۳.۵k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.