وقتی مربی دنست بود :)🥹💃🏻 part 1
#وقتی_مربی_دنست_بود 🥲💃🏻
نویسنده : @lady_parya
#part_1
( ا.ت ویو 🍓🤍 )
امروز اولین روز کلاس دنسم بود . خیلی ذوق داشتم آخه قراره دنس تمرین کنم و برای کمپانی جی وای پی آدیشن بدم . ساعت 4 بعد از ظهر بود رفتم یه دوش گرفتم و اومدم تا آماده بشم لباسمو پوشیدم و رفتم تا آرایش کنم . ارایش ملایمی کردم و کم کم حرکت کردم . اولش بابا و مامانم خیلی با این موضوع مخالفت کردن ولی وقتی دیدن خیلی به دنس علاقه دارم مخالفتو کنار گذاشتنو منو توی یکی از بهترین کلاس های دنس سئول ثبت نام کردن . البته با پس انداز یک ساله خودم .
به خودم اومدمو دیدم خیلی فکر کردم و دیرم شده سریع کیفمو از رو میز برداشتم و از خونه زدم بیرون .
نفس عمیقی کشیدم . به به ! چه هوای خوبی !
فاصله ی کلاس تا خونه ما خیلی زیاد بود به خاطر همین تصمیم گرفتم با دوچرخه ام برم .
چون ما وضع آنچنانی نداشتیم و خونمون هم پایین شهر بود و کلاس دنس هم مرکز شهر . اگه پیاده میرفتم خیلی خسته میشدم و انرژی نداشتم . پس بدون فکر کردن سوار دوچرخه ام شدم و حرکت کردم . شهرو خیلی دوست داشتم . همیشه ازش انرژی مثبت میگرفتم . همینطور داشتم لذت میبردم که یادم افتاد قراره چند وقت دیگه از سئول به بوسان مهاجرت کنیم . به خاطر همین خورد توی ذوقم و ناراحت شدم . الان 15 سالم بود و تقریبا 10 سال توی سئول کلی خاطره داشتم . قبل از اون هم 5 سال توی بوسان بودم. اما بیخیال شدم و به خودم گفتم الان باید خوشحال باشم . لبخند زدمو نفس عمیقی کشیدمو تند تر رکاب زدمو بلند گفتم یوهووووو !
.💗🫶🏻
ادامه دارد ...
#پایان_part_1
اسلاید بعدی عکس لباس ا.ت رو گذاشتم:)💗
نویسنده : @lady_parya
#part_1
( ا.ت ویو 🍓🤍 )
امروز اولین روز کلاس دنسم بود . خیلی ذوق داشتم آخه قراره دنس تمرین کنم و برای کمپانی جی وای پی آدیشن بدم . ساعت 4 بعد از ظهر بود رفتم یه دوش گرفتم و اومدم تا آماده بشم لباسمو پوشیدم و رفتم تا آرایش کنم . ارایش ملایمی کردم و کم کم حرکت کردم . اولش بابا و مامانم خیلی با این موضوع مخالفت کردن ولی وقتی دیدن خیلی به دنس علاقه دارم مخالفتو کنار گذاشتنو منو توی یکی از بهترین کلاس های دنس سئول ثبت نام کردن . البته با پس انداز یک ساله خودم .
به خودم اومدمو دیدم خیلی فکر کردم و دیرم شده سریع کیفمو از رو میز برداشتم و از خونه زدم بیرون .
نفس عمیقی کشیدم . به به ! چه هوای خوبی !
فاصله ی کلاس تا خونه ما خیلی زیاد بود به خاطر همین تصمیم گرفتم با دوچرخه ام برم .
چون ما وضع آنچنانی نداشتیم و خونمون هم پایین شهر بود و کلاس دنس هم مرکز شهر . اگه پیاده میرفتم خیلی خسته میشدم و انرژی نداشتم . پس بدون فکر کردن سوار دوچرخه ام شدم و حرکت کردم . شهرو خیلی دوست داشتم . همیشه ازش انرژی مثبت میگرفتم . همینطور داشتم لذت میبردم که یادم افتاد قراره چند وقت دیگه از سئول به بوسان مهاجرت کنیم . به خاطر همین خورد توی ذوقم و ناراحت شدم . الان 15 سالم بود و تقریبا 10 سال توی سئول کلی خاطره داشتم . قبل از اون هم 5 سال توی بوسان بودم. اما بیخیال شدم و به خودم گفتم الان باید خوشحال باشم . لبخند زدمو نفس عمیقی کشیدمو تند تر رکاب زدمو بلند گفتم یوهووووو !
.💗🫶🏻
ادامه دارد ...
#پایان_part_1
اسلاید بعدی عکس لباس ا.ت رو گذاشتم:)💗
۳.۱k
۲۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.