کاش به دنیا نمیومدم
پارت 44
یبار این پارتو نوشتم ولی کلا پرید همه چی پاک شد دوباره مینویسمش ببخشید اگه کم بشه
-وایستا ببینم حالا این پسره کی هست ؟
همونجوری که پشتش به من بود و داشت میرفت گفت
2بعدا میگم
بعد از اون رفتم فروشگاه و یه سری چیزا خریدم تو راه هارلی بهم زنگ زد امشب دیر میاد خونه و قرار داره منم سریع رفتم خونه میوه و شیرینی هارو چیدم بعدش رفتم یه دوش گرفتم اومدم بیرون و حاضر شدم (عکسشو میزارم)
ویو یونگی
از حموم در اومدم لباسامو پوشیدم (عکسشو میزارم) سوییچو برداشتمو رفتم
اول رفتم به یه رستورانی که قدیمی بود اما غذا های مختلفی می فروخت به خاطر همین همیشه مشتری داشت من از بچگی عاشق ذرت مکزیکی های اینجا بودم یدونه خریدم و خوردم بعدشم سوار ماشین شدم و تو کوچه خیابون دنبال شیرینی فروشی گشتم بعدش که یکیشو پیدا کردم رفتمو ازش یه بسته شکلات مجلسی خریدم
ویو تهیونگ
دنبال یونگی رفتم چون اولین قرارش بود فک میکردم گند میزنه جلو یه شیرینی فروشی نگه داشت و یه چیزی خرید بعدشم راه افتاد و رفت یجایی منم دنبالش رفتم که دیدم رفت داخل یه خونه اینجا آشنا بود یکم که دقت کردم دیدم خونه الینا ایناس🙂🙂🙂
ویو الینا
زنگ در خورده شد منم بازش کردم خبببی اعتراف میکنم این اولین باری که شب با یه پسر توی یه خونه تنهام (😈😈😈😈) یونگی ماشینو تو حیاط پارک کرد و سمت در اومد منم درو باز کردمو با قیافه سرد همیشگیش روبرو شدم 🙂🙂
ادامه دارد....
شرایط ۴۰ تا لایک و کامنت
یبار این پارتو نوشتم ولی کلا پرید همه چی پاک شد دوباره مینویسمش ببخشید اگه کم بشه
-وایستا ببینم حالا این پسره کی هست ؟
همونجوری که پشتش به من بود و داشت میرفت گفت
2بعدا میگم
بعد از اون رفتم فروشگاه و یه سری چیزا خریدم تو راه هارلی بهم زنگ زد امشب دیر میاد خونه و قرار داره منم سریع رفتم خونه میوه و شیرینی هارو چیدم بعدش رفتم یه دوش گرفتم اومدم بیرون و حاضر شدم (عکسشو میزارم)
ویو یونگی
از حموم در اومدم لباسامو پوشیدم (عکسشو میزارم) سوییچو برداشتمو رفتم
اول رفتم به یه رستورانی که قدیمی بود اما غذا های مختلفی می فروخت به خاطر همین همیشه مشتری داشت من از بچگی عاشق ذرت مکزیکی های اینجا بودم یدونه خریدم و خوردم بعدشم سوار ماشین شدم و تو کوچه خیابون دنبال شیرینی فروشی گشتم بعدش که یکیشو پیدا کردم رفتمو ازش یه بسته شکلات مجلسی خریدم
ویو تهیونگ
دنبال یونگی رفتم چون اولین قرارش بود فک میکردم گند میزنه جلو یه شیرینی فروشی نگه داشت و یه چیزی خرید بعدشم راه افتاد و رفت یجایی منم دنبالش رفتم که دیدم رفت داخل یه خونه اینجا آشنا بود یکم که دقت کردم دیدم خونه الینا ایناس🙂🙂🙂
ویو الینا
زنگ در خورده شد منم بازش کردم خبببی اعتراف میکنم این اولین باری که شب با یه پسر توی یه خونه تنهام (😈😈😈😈) یونگی ماشینو تو حیاط پارک کرد و سمت در اومد منم درو باز کردمو با قیافه سرد همیشگیش روبرو شدم 🙂🙂
ادامه دارد....
شرایط ۴۰ تا لایک و کامنت
۱۵.۱k
۱۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.