چرا قضاوت های دیگران در بابِ رفتار، کردار، و گفتار ما، تو
چرا قضاوتهای دیگران در بابِ رفتار، کردار، و گفتار ما، تورا تا این حد مضطرب و افسرده میکند؟
چرا دائماً نگرانی که مبادا از ما عملی سر بزند که داوریِ منفی دیگران را از پی بیاورد؟
راستی این «دیگران» که گهگاه، اینقدر تورا آسیمهسر و دلگیر میکنند، چه کسانی هستند؟
آیا ایشان را به درستی میشناسی و به دادخواهی و سلامتِ روحِ ایشان، ایمان داری؟
تو، عیبْ این است، که از دشنامِ کسانی میترسی که نان از قِبَلِ تهدید و باجخواهی و هرزهدهانیِ خویش میخورند و سیَهروزگارانند، بهناگزیر...
عجیب است که تو دلت میخواهد نه فقط روشنفکران و مردم عادی، بَل شبهِ روشنفکران و شبهِآدمها نیز مارا تحسین کنند و هیچ زخم و ضربهایی نزنند.
تو دلت میخواهد که حتّی مخالفانِ راه و نگاه و اندیشه و آرمان ما نیز مارا خالصانه بستایند و دوست بدارند.
این ممکن نیست، نیست، نیست عزیزمن؛ این ممکن نیست.
"در شرایطی که امکانِ وصول به قضاوتی عادلانه برای همهکس وجود ندارد، این مطلقاً مهم نیست که دیگران مارا چگونه قضاوت میکنند؛ بلکه مهم این است که ما، در خلوتی سرشار از صداقت، و در نهایت قلبمان، خویشتن را چگونه داوری میکنیم."
عزیزمن!
بیا بهجای آنکه یک خبر کوتاه، که در یک روزنامهی امروز هست و فردا نیست، اینگونه برآشفتهات نکند. بیمناک و برآشفته از آن باش که ما، نزدِ خویشتنِ خویش، از عملی، حرفی، و حرکتی، مختصری خجل باشیم. این را که پیش از ما بسیار گفتهاند، باور کن:
هرکس که کاری میکند، هرقدر هم کوچک، در معرضِ خشم کسانی است که کاری نمیکنند.
هرکس چیزی را میسازد - حتی لانهی فروریختهی یک جُفت قمری را - منفور همهی کسانیست که اهل ساختن نیستند.
و هرکس که چیزی را تغییر میدهد - فقط به قدرِ جابهجا کردنِ یک گلدان - که گیاهِ درون آن ممکن است در سایه بپوسد - باید در انتظارِ سنگبارانِ همهی کسانی باشد که عاشقِ توقفاند و سکون.
....و بیش از اینها، انسان، حتّی اگر «حضور» داشتهباشد، و بر این حضور مُصر باشد، ناگزیر تیرِ تنگنظری های کسانی که عدمِ حضور خود را احساس میکنند، و تربیت، ایشان را اسیرِ رذالت ساخته، به او میخورد.
از قدیم گفته اند، و خوب هم، که: عظیم ترین دروازه های اَبَرشهرهای جهان را میتوان بست؛ اما دهانِ حقیرِ آن موجودی را که نتوانسته نیروهایش را در راستایِ تولید مفید یا خدمت به ملّت، میهن، فرهنگ، جامعه، و آرمان به کارگیرد، حتّی لحظهای نمیتوان بست.
آیا میدانی به سازِ همگان رقصیدن، و آنگونه پای کوبیدن که همگان را خوش آید، از ما چهچیز خواهد ساخت؟ عمیقاً یک دلقک. یک دلقلکِ درباریِ دردمندِ دلآزرده، که بر رفتار خویش یک آونگ است.
📬 #نادر_ابراهیمی
چرا دائماً نگرانی که مبادا از ما عملی سر بزند که داوریِ منفی دیگران را از پی بیاورد؟
راستی این «دیگران» که گهگاه، اینقدر تورا آسیمهسر و دلگیر میکنند، چه کسانی هستند؟
آیا ایشان را به درستی میشناسی و به دادخواهی و سلامتِ روحِ ایشان، ایمان داری؟
تو، عیبْ این است، که از دشنامِ کسانی میترسی که نان از قِبَلِ تهدید و باجخواهی و هرزهدهانیِ خویش میخورند و سیَهروزگارانند، بهناگزیر...
عجیب است که تو دلت میخواهد نه فقط روشنفکران و مردم عادی، بَل شبهِ روشنفکران و شبهِآدمها نیز مارا تحسین کنند و هیچ زخم و ضربهایی نزنند.
تو دلت میخواهد که حتّی مخالفانِ راه و نگاه و اندیشه و آرمان ما نیز مارا خالصانه بستایند و دوست بدارند.
این ممکن نیست، نیست، نیست عزیزمن؛ این ممکن نیست.
"در شرایطی که امکانِ وصول به قضاوتی عادلانه برای همهکس وجود ندارد، این مطلقاً مهم نیست که دیگران مارا چگونه قضاوت میکنند؛ بلکه مهم این است که ما، در خلوتی سرشار از صداقت، و در نهایت قلبمان، خویشتن را چگونه داوری میکنیم."
عزیزمن!
بیا بهجای آنکه یک خبر کوتاه، که در یک روزنامهی امروز هست و فردا نیست، اینگونه برآشفتهات نکند. بیمناک و برآشفته از آن باش که ما، نزدِ خویشتنِ خویش، از عملی، حرفی، و حرکتی، مختصری خجل باشیم. این را که پیش از ما بسیار گفتهاند، باور کن:
هرکس که کاری میکند، هرقدر هم کوچک، در معرضِ خشم کسانی است که کاری نمیکنند.
هرکس چیزی را میسازد - حتی لانهی فروریختهی یک جُفت قمری را - منفور همهی کسانیست که اهل ساختن نیستند.
و هرکس که چیزی را تغییر میدهد - فقط به قدرِ جابهجا کردنِ یک گلدان - که گیاهِ درون آن ممکن است در سایه بپوسد - باید در انتظارِ سنگبارانِ همهی کسانی باشد که عاشقِ توقفاند و سکون.
....و بیش از اینها، انسان، حتّی اگر «حضور» داشتهباشد، و بر این حضور مُصر باشد، ناگزیر تیرِ تنگنظری های کسانی که عدمِ حضور خود را احساس میکنند، و تربیت، ایشان را اسیرِ رذالت ساخته، به او میخورد.
از قدیم گفته اند، و خوب هم، که: عظیم ترین دروازه های اَبَرشهرهای جهان را میتوان بست؛ اما دهانِ حقیرِ آن موجودی را که نتوانسته نیروهایش را در راستایِ تولید مفید یا خدمت به ملّت، میهن، فرهنگ، جامعه، و آرمان به کارگیرد، حتّی لحظهای نمیتوان بست.
آیا میدانی به سازِ همگان رقصیدن، و آنگونه پای کوبیدن که همگان را خوش آید، از ما چهچیز خواهد ساخت؟ عمیقاً یک دلقک. یک دلقلکِ درباریِ دردمندِ دلآزرده، که بر رفتار خویش یک آونگ است.
📬 #نادر_ابراهیمی
۱۸.۱k
۱۸ شهریور ۱۴۰۲