کتابدار مدرسه

کتابدار مدرسه
پارت۲

نامجون: مشکلی نیست ولی بهتره کمتر فکر کنی چون هر موقع که میای اینجا درحال فکر کردن و خیره شدن به منی.

نامجون: اصن بگو ببینم چی باعث شده که فکر دختر به این کوچولویی درموردش درگیر بشه؟(لبخند)

ویو نویان

لبخند نزن لعنتی لبخند نزن نذار این عشق لعنتی توی قلبم بیشتر بشه کیم نامجون.

نویان: امممم خوب راستش .... میدونی من عاشق یکی شدم که همینجا هست.

نامجون: اووووووو قضیه جالب شد، خوب بگو ببینم اون پسر خوشبخت کیه؟ وایسا نکنه هیونجین( با افتخار کراش نازنیم وارد شده و داستان را جالب کرده)هست همون پسره که توی کلاس توعه؟


نویان: نه نه اون نیست راستش یکی دیگس یکی که سنش بیشتر از منه و.....
نامجون: وووووو
نویا: و همسن شماست.
نامجون: چییییییی همسن من؟ بچه مگه میخای شوگر بزنی؟ ینی چی ۱۳ سال ازت بزرگتره؟! ندیدم نشنیدم تاحال.... وایسا ببینم نکنه تو داری یونگی رو میگی هاااا؟!

نویان: هه هه اره همونه*مرتیکه اون خودتی جرا با این جذابیت انقدر خنگی جذاب من*
(دوستان وقتی این علامت👈*👉 درست همین رو میذارم ینی داره توی ذهنش حرف میزنه)

نامجون: اووووووو چه جالوب؟! اونم سینگله ولی میخوام یچی رو بهت بگم که بال دربیاری ( خنده)
نویان: چی؟
نامجون: اونم روی توع کراشهههههههههه( خنده و دست زدن)

نویان: چییییییی( داد)
نامجون: چته بچه همه دارن نگاه میکنن آروم تر حالا میدونم.....



جان ناموصت لایک کن و کامنت بزار