part22
#part22
#part23
#part24
#abtin
نمیدونم چی شده بود
ولی خبری نبود
چند روز از دلوین
نه پیامی میداد
نه زنگی می زد
خیلی دلشوره گرفته بودم
دلسا هم که باهاش قهر بود
#delsa
آبتین چرا انقدر تو فکری
چیزی شده بگو جون دلسا
#abtin
نه قشنگ من چیزی نشده
یکم سرم درد میکنه
تو خوبی مطعمن باشم
میخوای بریم بیرون
#delsa
ذوق کردم با حرفش
آره بریم
#abtin
برو آماده شو
منتظرتم
#delsa
مرسی پریدم بغلش
لپشو بوس کردم
رفتم یه کراپ سفید
با یه کت لی با شلوار لی جین
پوشیدم با کفش سفید
یه مینی اسکراف سفید و...
رفتم پایین پیشش
#diyana
کجا می رید پسرم
#abtin
دلسا اوکی نیست یکم
می برمش یکم حال و هواش
عوض شه
#diyana
باشه قشنگ من
#delsa
بریم داداشی
که ارتمیس کوچولو
تاتی تاتی اومد
پشیمون با زبون بچگونه
شیرنیش گفت من ببل
خندیدم فدات شم نمیشه که
#abtin
کوچولو ریزه میزه
لپشو کشیدم واست عروسک
می خرم باشه
#atosa
امیر عشقم برو بچه رو بیار
ما هم دیگه بریم
تهران
#diyana
آتوسا تازه همو دیدیم
بمونید چند روز دیگه
حرکت می کنیم
#amir
باشه عشقم رفتم گرفتمش
توی بغلم کوچولو بابایی
دادمش به آتوسا
#delsa
سوئیچ رو آبتین از بابا گرفت
سوار ماشین شدم
آهنگ گذاشت
خیلی حس و حال خوبی بود
منم در تمام راه نگاش میکردم
متوجه گذر زمان نشدم
که لب زد رسیدیم
با بهت بهش ذل زدم
#abtin
رسیدیم نکنه باید
بازم ناز بکشم تا پرنسس خانم
از ماشین پیاده شن
چشم
پیاده شدم از ماشین
رفتم سمت راست ماشین
درو باز کردم جلوش تعظیم
کردم دستشو گرفتم
بفرمائید مادمازل کوچولو
#delsa
با ذوق لبخند دستشو
گرفتم پیاده شدم
رفتیم داخل پاساژ
#abtin
خوب کوچولو من
بذار ببینم چیا باید واست بگیرم
آخه لیست ننوشتی این دفعه
#delsa
خنده ای کردم با ارنجم
زدم توی دلش دردش گرفت
#abtin
دلسااا چته برای اینکه ناراحت نشه
زدم زیر خنده
از دور چشم دوخته بود
روی یه مغازه لباس فروشی
#delsa
روم نمی شد بهش بگم
که دستمو گرفت
رفتیم داخل همون مغازه
#abtin
خوب بنظر من اون کت
صورتی کمرنگه قشنگه واست
هر چی می خوای بگو می گیرم
واست
#delsa
داداشی اون پیشبندی
لی رو می خوام همون که
ذغالی هست خیلی قشنگه
#abtin
اوکی به فروشنده گفتم
سایزشو بده اونم داد
بیا برو بپوش
بعد اگه زیری خواستی که
بپوشی زیرش
اون بافته خیلی قشنگه
بنظرم سفیده
#delsa
مرسی در اتاق پرو رو باز کردم
رفتم پوشیدم خیلی
مناسب بود فیکس تنم بود
درو باز کردم
#abtin
جلوی در بودم باز کرد
خیلی قشنگه دلسا
خیلی خوشگل شدی
ببین این بافت سفید
رو زیرش بپوش ببینم چطور میشه
#delsa
باشه درو بستم پوشیدمش
درو باز کردم
بغلش کردم
#abtin
خوب دوسش داری
#delsa
قیمتش چقدره
#abtin
مهم نیست قیمتش
مهم اینکه که تو دوسش داشته باشی
#delsa
آبتین ببین من عاشقتم
#abtin
میدونم با خنده حالا هم
برو لباس های خودتو بپوش
الان فکر می کنن ما رلیم
#delsa
چشممم
رفتم پوشیدم
رفتیم یه مغازه اسباب بازی
فروشی واسه ارتمیس
یه دونه عروسک خرگوش گرفت
واسش با یه دونه باربی کوچولو
حساب کردیم اومدیم بیرون
بغل همون جا یه مغازه بود
پر از لباس واسه نی نی ها بود
سرمو چسبوندم به شیشه
وای ننه لباس هاشو نگااا
چقدر نازه
#abtin
خنده ای کردم
ایشاالله که
یه روزی دلسا خانم ازدواج کرد
بعد
که نی نی دار شد
میایم واسه عشق دایی
خرید می کنیم
#delsa
ایشاالله با خنده
#abtin
وروجک دوست داری هااا
#delsa
بله پس چی
فقط شوهلم و چرا نگفتی
#abtin
ببخشید دیگه
وقتی منم هستم شوهرت
چرا بیاد
#delsa
چشمم خورد به یه
سارافن یونیکورن آبتین
یه دونه از اینا واسه
ارتمیس بگیریم صورتی شو
#abtin
چشمم خورد به لباسه
اره خیلی قشنگه
دورش بگردم من ارتمیس رو
لباس رو گرفتم
حساب کردیم با
دلسا اومدیم از پاساژ
بیرون سوار ماشین شدیم
بعد نیم ساعت رسیدیم
ویلا پیاده شدیم رفتیم تو
#diyana
ساعت ۴ بود برگشتن
من و آتوسا ارتمیس خواب بودیم
ارسلان امیر هم یه اتاق دیگه
آروم از پله ها اومدم پایین
بچه ها سر و صدا نکنید
خوابیدیم
#delsa
سلام مامانی جونم
چشم مامانی
پام درد میکرد نشستم زمین
#abtin
چی شده دلسا
#delsa
پام درد میکنه ایییی
#abtin
بیا بغلم بریم بالا
دستمو انداختم زیر
زانوش یکی دستم هم
زیر کمرش گرفتم
توی بغلم رفتیم طبقه بالا
لباس هامونو عوض کردیم
انقدر خسته بودیم
دوتامون
روی تخت خوابمون برد
حمایت شه
تابذارم
۳۰۰ تایی هم بشیم
❤️🩹✨
#part23
#part24
#abtin
نمیدونم چی شده بود
ولی خبری نبود
چند روز از دلوین
نه پیامی میداد
نه زنگی می زد
خیلی دلشوره گرفته بودم
دلسا هم که باهاش قهر بود
#delsa
آبتین چرا انقدر تو فکری
چیزی شده بگو جون دلسا
#abtin
نه قشنگ من چیزی نشده
یکم سرم درد میکنه
تو خوبی مطعمن باشم
میخوای بریم بیرون
#delsa
ذوق کردم با حرفش
آره بریم
#abtin
برو آماده شو
منتظرتم
#delsa
مرسی پریدم بغلش
لپشو بوس کردم
رفتم یه کراپ سفید
با یه کت لی با شلوار لی جین
پوشیدم با کفش سفید
یه مینی اسکراف سفید و...
رفتم پایین پیشش
#diyana
کجا می رید پسرم
#abtin
دلسا اوکی نیست یکم
می برمش یکم حال و هواش
عوض شه
#diyana
باشه قشنگ من
#delsa
بریم داداشی
که ارتمیس کوچولو
تاتی تاتی اومد
پشیمون با زبون بچگونه
شیرنیش گفت من ببل
خندیدم فدات شم نمیشه که
#abtin
کوچولو ریزه میزه
لپشو کشیدم واست عروسک
می خرم باشه
#atosa
امیر عشقم برو بچه رو بیار
ما هم دیگه بریم
تهران
#diyana
آتوسا تازه همو دیدیم
بمونید چند روز دیگه
حرکت می کنیم
#amir
باشه عشقم رفتم گرفتمش
توی بغلم کوچولو بابایی
دادمش به آتوسا
#delsa
سوئیچ رو آبتین از بابا گرفت
سوار ماشین شدم
آهنگ گذاشت
خیلی حس و حال خوبی بود
منم در تمام راه نگاش میکردم
متوجه گذر زمان نشدم
که لب زد رسیدیم
با بهت بهش ذل زدم
#abtin
رسیدیم نکنه باید
بازم ناز بکشم تا پرنسس خانم
از ماشین پیاده شن
چشم
پیاده شدم از ماشین
رفتم سمت راست ماشین
درو باز کردم جلوش تعظیم
کردم دستشو گرفتم
بفرمائید مادمازل کوچولو
#delsa
با ذوق لبخند دستشو
گرفتم پیاده شدم
رفتیم داخل پاساژ
#abtin
خوب کوچولو من
بذار ببینم چیا باید واست بگیرم
آخه لیست ننوشتی این دفعه
#delsa
خنده ای کردم با ارنجم
زدم توی دلش دردش گرفت
#abtin
دلسااا چته برای اینکه ناراحت نشه
زدم زیر خنده
از دور چشم دوخته بود
روی یه مغازه لباس فروشی
#delsa
روم نمی شد بهش بگم
که دستمو گرفت
رفتیم داخل همون مغازه
#abtin
خوب بنظر من اون کت
صورتی کمرنگه قشنگه واست
هر چی می خوای بگو می گیرم
واست
#delsa
داداشی اون پیشبندی
لی رو می خوام همون که
ذغالی هست خیلی قشنگه
#abtin
اوکی به فروشنده گفتم
سایزشو بده اونم داد
بیا برو بپوش
بعد اگه زیری خواستی که
بپوشی زیرش
اون بافته خیلی قشنگه
بنظرم سفیده
#delsa
مرسی در اتاق پرو رو باز کردم
رفتم پوشیدم خیلی
مناسب بود فیکس تنم بود
درو باز کردم
#abtin
جلوی در بودم باز کرد
خیلی قشنگه دلسا
خیلی خوشگل شدی
ببین این بافت سفید
رو زیرش بپوش ببینم چطور میشه
#delsa
باشه درو بستم پوشیدمش
درو باز کردم
بغلش کردم
#abtin
خوب دوسش داری
#delsa
قیمتش چقدره
#abtin
مهم نیست قیمتش
مهم اینکه که تو دوسش داشته باشی
#delsa
آبتین ببین من عاشقتم
#abtin
میدونم با خنده حالا هم
برو لباس های خودتو بپوش
الان فکر می کنن ما رلیم
#delsa
چشممم
رفتم پوشیدم
رفتیم یه مغازه اسباب بازی
فروشی واسه ارتمیس
یه دونه عروسک خرگوش گرفت
واسش با یه دونه باربی کوچولو
حساب کردیم اومدیم بیرون
بغل همون جا یه مغازه بود
پر از لباس واسه نی نی ها بود
سرمو چسبوندم به شیشه
وای ننه لباس هاشو نگااا
چقدر نازه
#abtin
خنده ای کردم
ایشاالله که
یه روزی دلسا خانم ازدواج کرد
بعد
که نی نی دار شد
میایم واسه عشق دایی
خرید می کنیم
#delsa
ایشاالله با خنده
#abtin
وروجک دوست داری هااا
#delsa
بله پس چی
فقط شوهلم و چرا نگفتی
#abtin
ببخشید دیگه
وقتی منم هستم شوهرت
چرا بیاد
#delsa
چشمم خورد به یه
سارافن یونیکورن آبتین
یه دونه از اینا واسه
ارتمیس بگیریم صورتی شو
#abtin
چشمم خورد به لباسه
اره خیلی قشنگه
دورش بگردم من ارتمیس رو
لباس رو گرفتم
حساب کردیم با
دلسا اومدیم از پاساژ
بیرون سوار ماشین شدیم
بعد نیم ساعت رسیدیم
ویلا پیاده شدیم رفتیم تو
#diyana
ساعت ۴ بود برگشتن
من و آتوسا ارتمیس خواب بودیم
ارسلان امیر هم یه اتاق دیگه
آروم از پله ها اومدم پایین
بچه ها سر و صدا نکنید
خوابیدیم
#delsa
سلام مامانی جونم
چشم مامانی
پام درد میکرد نشستم زمین
#abtin
چی شده دلسا
#delsa
پام درد میکنه ایییی
#abtin
بیا بغلم بریم بالا
دستمو انداختم زیر
زانوش یکی دستم هم
زیر کمرش گرفتم
توی بغلم رفتیم طبقه بالا
لباس هامونو عوض کردیم
انقدر خسته بودیم
دوتامون
روی تخت خوابمون برد
حمایت شه
تابذارم
۳۰۰ تایی هم بشیم
❤️🩹✨
۹.۲k
۲۱ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.