رمان زندگی با بی تی اس 💕
#زندگی_با_بی_تی_اس
#part3
"ویو ات"
از دست کوک فرار کردم و بدو بدو رفتم توی اتق و در و بستم
ات:اخیشش
سون هی:چیشد؟
ات:چیشدددد،؟؟؟؟؟میخواست بکشتم بعد میگی چیشدد؟پوففففف
سون هی:خب حالاااا....
ات:خب جرعت یا...
نامجون:اماده این؟باید بریم کنسرت هاااا
سون هی:باشههه الان میایممم
ات:کجااا؟؟اول جواب بده!جرعت یا حقیقت؟
سون هی:جرعت
ات:جرعتتتت؟
سون هی:ارهههه
ات:خب.....توی کنسرت وقتی تهیونگ داره اهنگ میخونه باید بری و بوسش کنی!(منحرف نشین منظورش لپ تهیونگ)
سون هی:چیییی؟؟؟؟؟؟نهههه...من اینکار رو نمیکنم باید یک چیزی دیگه بگی
ات:عههه؟؟؟میخواستی جرعت نگیییی
سون هی:حالا نمیشه عوضش کنی!
ات:نچ
جیهوپ:چرا نمیاینننن؟
ات:اومدیمممم...خب دیگه داره دیر میشه ....باید بریم
سون هی:تو که یادت میره
ات:من یادم میرع؟هه عمرااااا
#part3
"ویو ات"
از دست کوک فرار کردم و بدو بدو رفتم توی اتق و در و بستم
ات:اخیشش
سون هی:چیشد؟
ات:چیشدددد،؟؟؟؟؟میخواست بکشتم بعد میگی چیشدد؟پوففففف
سون هی:خب حالاااا....
ات:خب جرعت یا...
نامجون:اماده این؟باید بریم کنسرت هاااا
سون هی:باشههه الان میایممم
ات:کجااا؟؟اول جواب بده!جرعت یا حقیقت؟
سون هی:جرعت
ات:جرعتتتت؟
سون هی:ارهههه
ات:خب.....توی کنسرت وقتی تهیونگ داره اهنگ میخونه باید بری و بوسش کنی!(منحرف نشین منظورش لپ تهیونگ)
سون هی:چیییی؟؟؟؟؟؟نهههه...من اینکار رو نمیکنم باید یک چیزی دیگه بگی
ات:عههه؟؟؟میخواستی جرعت نگیییی
سون هی:حالا نمیشه عوضش کنی!
ات:نچ
جیهوپ:چرا نمیاینننن؟
ات:اومدیمممم...خب دیگه داره دیر میشه ....باید بریم
سون هی:تو که یادت میره
ات:من یادم میرع؟هه عمرااااا
۷.۱k
۰۴ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.