رمان شرکت اقای کیم...♡
#شرکت_اقای_کیم
#part15
"ویو ات"
رفتم توی اشپزخونه...کوک برام صبحانه اماده کرده بود و گذاشته بود روی میز...صبحانه خوردم و گوشیم و ورداشتم و زنگ زدم به کوک
بعد دو تا بوق ورداشت
کوک:از خواب بیدار شدی جوجه؟
ات:کوککک...چرا بیدارم نکردیییییی....من که بهت گفته بودم میخوام به کار کردن توی شرکت ادامه بدممم
کومک:من میدونم که برات خطرناکه...پس نمیزارم انجامش بدی!
ات:چه خطری اخه؟
کوک:(گوشی رو قطع کرد)
پوففف لعنتی....چرا نمیگه چه خطری خب...هعی حالا چیکار کنم؟
رفتم تلوزیون روشن کردم و نشستم کانالا رو بالا پایین کردم که گوشیم زنگ خورد...کوک بود
ات:هان؟
کوک:چیکار میکنی؟
ات:چیکار میکنم...دارم فیلم میبینم دیگه اهههه...برو گمشو مزاحم
کوک:(خندید)مزاحم؟
ات:اهوم مگه چیه؟
کوک:هیچی ولش😂
ات:خب چیکار داشتی؟
کوک:خواستم بگم برای ناهار توی یخچال برات غذا گرفتم، گذاشتم...بخور
ات:اوممم باشه مرسی
کوک:خواهش میکنم...خب من برم به کارام برسم ...کار نداری؟
ات:نه فعلااا
کوک:فعلا
اخیششش خوب شد گفت ناهار... الان دوساعته که هیچی نخوردم حسابی گشنم شده...برم وردارم که بخورم
#part15
"ویو ات"
رفتم توی اشپزخونه...کوک برام صبحانه اماده کرده بود و گذاشته بود روی میز...صبحانه خوردم و گوشیم و ورداشتم و زنگ زدم به کوک
بعد دو تا بوق ورداشت
کوک:از خواب بیدار شدی جوجه؟
ات:کوککک...چرا بیدارم نکردیییییی....من که بهت گفته بودم میخوام به کار کردن توی شرکت ادامه بدممم
کومک:من میدونم که برات خطرناکه...پس نمیزارم انجامش بدی!
ات:چه خطری اخه؟
کوک:(گوشی رو قطع کرد)
پوففف لعنتی....چرا نمیگه چه خطری خب...هعی حالا چیکار کنم؟
رفتم تلوزیون روشن کردم و نشستم کانالا رو بالا پایین کردم که گوشیم زنگ خورد...کوک بود
ات:هان؟
کوک:چیکار میکنی؟
ات:چیکار میکنم...دارم فیلم میبینم دیگه اهههه...برو گمشو مزاحم
کوک:(خندید)مزاحم؟
ات:اهوم مگه چیه؟
کوک:هیچی ولش😂
ات:خب چیکار داشتی؟
کوک:خواستم بگم برای ناهار توی یخچال برات غذا گرفتم، گذاشتم...بخور
ات:اوممم باشه مرسی
کوک:خواهش میکنم...خب من برم به کارام برسم ...کار نداری؟
ات:نه فعلااا
کوک:فعلا
اخیششش خوب شد گفت ناهار... الان دوساعته که هیچی نخوردم حسابی گشنم شده...برم وردارم که بخورم
۷.۰k
۰۹ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.