زندگی با بی تی اس...♡
#زندگی_با_بی_تی_اس
#part20
"ویو ات"
"خونه"
زود تر از همه رفتم تو خونه
ات:سلامممم...ما اومدیممم
جیهوپ:عه اومدین؟چقدر زود...تهیونگ میگفت شاید شب اونجا باشین!
تهیونگ:هعی...دست رو دلم نزار که خونه...
شوگا:هن؟چرا؟؟؟
سون هی:ولش بابااا...اصن مگه مهمه.؟
ات:راست میگه سون هی دیگههه...اصن شما ها شام خوردین؟
جین:معلومه...تو خوردی؟
ات:نه(قیافه شو و مظلوم کرد)
جین:خیله خب باو...من برات نگه داشتم بیا بخور!
سون هی:من چی؟(قیافه شو مظلوم کرد)
جین:برات نگه داشتم...بیا با ات بخور
سون هی:مرسیییییی
کوک:چرا من هرچی تلاش میکنم نمیتونم مظلوم بشم؟
جین:مظلومم میشدی غذا برات نبود!
کوک:چی؟؟
جین:(خنده)
ات:(زبون درازی کرد)
تهیونگ:هعی...مطمئنم که داش جین برا من نگه داشته...مگه نه؟
"فلش بک به شام"
جین:بخورین تا تهیونگ نیومدههههههههه
"پایان فلش بک"
"جین رفت تو اتاقش و در و بست"
تهیونگ:(نفس عمیق)
کوک:من میرم بخوابم...
تهیونگ:منم همینطور!
با سون هی غذا خوردیم بعدشم رفتیم توی اتاق
لباسام و عوض کردم و خودمو پرت کردم روی تخت
سون هی:میگم ات
ات:هوم؟
سون هی:دلت برای بابات تنگ نشده؟
ات:معلومه که نع!
"مامان ات وقتی بچه بود مرد و بابای ات خیلیییی اذیتش میکردن و هرشب کتکش میزدن...ات خیلی وقتا دست به خود کشی میزد ولی هر دفعه موفق نمیشد و زنده میموند...بابای عوضی ات میخواست که ات به زور با پسر عموش ازدواج کنه...ولی ات یه شب قبل عروسی از خونه فرار کرد و اومد کره...بعدشم که با سون هی و اعضا اشنا شد"
ات:تو چی؟
سون هی:هه...اونا مامان و بابای من نیستن!!!
"سون هی از یک سالگیش توی پرورشگاه بزرگ شد...اونجا خیلیییی سختی کشید...بچه های پرورشگاه خیلی اذیتش میکردن تا اینکه توی پونزده سالگیش به فرزند خوندگی قبولش کردن...سون هی خیلی خواستگار داشت و خب مامان و باباش همش میخواستن که سون هی با یک کدوم از اونا ازدواج کنه با اینکه اون فقط پونزده سالش بود..هر شب توی خونه شون دعوا بود تا اینکه سون هی از خونه فرار کرد و توی کره با ات اشنا شد...بعدشم که با اعضا"
ات:ولش...شب..بخیر
سون هی:شب بخیر!
پتو رو انداختم روی سرم...بغض داشت خفه ام میکرد...چند دقیقه ای گذشته بود و سون هی خوابش برد...یه سیوشرت تنم کردم و از خونه زدم بیرون...هیچکدوم از اعضا متوجه نشدن...هنزفریم و گذاشتم توی گوشم و یه اهنگ و پلی کردم و توی خیابونا راه میرفتم...
خماریییییییییی🙃❤
#part20
"ویو ات"
"خونه"
زود تر از همه رفتم تو خونه
ات:سلامممم...ما اومدیممم
جیهوپ:عه اومدین؟چقدر زود...تهیونگ میگفت شاید شب اونجا باشین!
تهیونگ:هعی...دست رو دلم نزار که خونه...
شوگا:هن؟چرا؟؟؟
سون هی:ولش بابااا...اصن مگه مهمه.؟
ات:راست میگه سون هی دیگههه...اصن شما ها شام خوردین؟
جین:معلومه...تو خوردی؟
ات:نه(قیافه شو و مظلوم کرد)
جین:خیله خب باو...من برات نگه داشتم بیا بخور!
سون هی:من چی؟(قیافه شو مظلوم کرد)
جین:برات نگه داشتم...بیا با ات بخور
سون هی:مرسیییییی
کوک:چرا من هرچی تلاش میکنم نمیتونم مظلوم بشم؟
جین:مظلومم میشدی غذا برات نبود!
کوک:چی؟؟
جین:(خنده)
ات:(زبون درازی کرد)
تهیونگ:هعی...مطمئنم که داش جین برا من نگه داشته...مگه نه؟
"فلش بک به شام"
جین:بخورین تا تهیونگ نیومدههههههههه
"پایان فلش بک"
"جین رفت تو اتاقش و در و بست"
تهیونگ:(نفس عمیق)
کوک:من میرم بخوابم...
تهیونگ:منم همینطور!
با سون هی غذا خوردیم بعدشم رفتیم توی اتاق
لباسام و عوض کردم و خودمو پرت کردم روی تخت
سون هی:میگم ات
ات:هوم؟
سون هی:دلت برای بابات تنگ نشده؟
ات:معلومه که نع!
"مامان ات وقتی بچه بود مرد و بابای ات خیلیییی اذیتش میکردن و هرشب کتکش میزدن...ات خیلی وقتا دست به خود کشی میزد ولی هر دفعه موفق نمیشد و زنده میموند...بابای عوضی ات میخواست که ات به زور با پسر عموش ازدواج کنه...ولی ات یه شب قبل عروسی از خونه فرار کرد و اومد کره...بعدشم که با سون هی و اعضا اشنا شد"
ات:تو چی؟
سون هی:هه...اونا مامان و بابای من نیستن!!!
"سون هی از یک سالگیش توی پرورشگاه بزرگ شد...اونجا خیلیییی سختی کشید...بچه های پرورشگاه خیلی اذیتش میکردن تا اینکه توی پونزده سالگیش به فرزند خوندگی قبولش کردن...سون هی خیلی خواستگار داشت و خب مامان و باباش همش میخواستن که سون هی با یک کدوم از اونا ازدواج کنه با اینکه اون فقط پونزده سالش بود..هر شب توی خونه شون دعوا بود تا اینکه سون هی از خونه فرار کرد و توی کره با ات اشنا شد...بعدشم که با اعضا"
ات:ولش...شب..بخیر
سون هی:شب بخیر!
پتو رو انداختم روی سرم...بغض داشت خفه ام میکرد...چند دقیقه ای گذشته بود و سون هی خوابش برد...یه سیوشرت تنم کردم و از خونه زدم بیرون...هیچکدوم از اعضا متوجه نشدن...هنزفریم و گذاشتم توی گوشم و یه اهنگ و پلی کردم و توی خیابونا راه میرفتم...
خماریییییییییی🙃❤
۸.۴k
۱۰ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.