عشقی در سئول
عشقی در سئول
#Part3
_خب پس این یعنی که... میتونیم با هم رابطه داشته باشیم؟
+... اگر بقیه مشکلی ندارن... اره میتونیم :)
همون لحظه تو چشمای جونگکوک برق خاصی نمایان شد.
چند ثانیه ای به هم خیره شده بودیم که یهو جونگکوک منو گرفت و کشید سمت خودش و بغلم کرد... تا حالا بغلش نکرده بودم خیلی حس خوبی داشت... منم محکم بغلش کردم...
_ا/ت بهت قول میدم هیچوقت باعث نشم از دستم ناراحت بشی، هیچوقت نمیزارم احساس تنهایی کنی و از اینکه من کنارتم، زجر بکشی...
+جونگ کوک فکر میکنی منم میتونم این خصوصیات رو در برابر تو داشته باشم؟...
_اره حتما چرا که نه!... و اهاا!! قول میدم که شیر موزهام رو هم باهات تقسیم کنم😂🍌🥛
هر دو زدیم زیر خنده ک یهو با صدای جیمین از بغل هم جدا شدیم...
جیمین:هوی ا/ت! قرار بود بری ببینی جونگکوک چش شده کجا... اوووووو!!! ببینم نکنه شما ها...
_جیمین شــی!!!
جیمین: بلهه؟؟:/
+آمم..جیمینا دقیقا از کی با هم وایسادین از پشت پنجره ما رو نگاه میکنید؟
(اینو گفتم چون همه شون چپیده بودن پشت پنجره و داشتن به ما نگاه میکردن:/ )
جیهوپ:از همون موقعی ک جونگکوک تو رو کشید تو بغلش...
+شت...خب...خب ما فقط داشتیم حرف میزدیم...😊😂
جیمین:اره مشخصه داشتین با هم فقط حرف میزدین:/😂
_خب ببینم مگه اشکالی داره؟ما با همدیگه دوستیم چه اشکالی داره که داریم حرف میزنیم؟
نامجون:اشکالی نداره ولی بنظرتون بهتر نیست بیاین تو؟ هوا داره سرد میشه
_الان میایم پیشتون...
و وایسادیم تا از پشت پنجره برن اون طرف تا ب حرفامون ادامه بدیم...
...وااای ب کل تهیونگو فراموش کردم!!!
+جونگکوکااا
_بله ا/ت چیشد؟
+میخوای الان به تهیونگا چی بگی؟
_در مورد چی؟
+جونگکوکااا!!! تو و تهیونگ با هم رابطه دارید!!
_... ی کاریش میکنم حالا
.
10 لایک
#Part3
_خب پس این یعنی که... میتونیم با هم رابطه داشته باشیم؟
+... اگر بقیه مشکلی ندارن... اره میتونیم :)
همون لحظه تو چشمای جونگکوک برق خاصی نمایان شد.
چند ثانیه ای به هم خیره شده بودیم که یهو جونگکوک منو گرفت و کشید سمت خودش و بغلم کرد... تا حالا بغلش نکرده بودم خیلی حس خوبی داشت... منم محکم بغلش کردم...
_ا/ت بهت قول میدم هیچوقت باعث نشم از دستم ناراحت بشی، هیچوقت نمیزارم احساس تنهایی کنی و از اینکه من کنارتم، زجر بکشی...
+جونگ کوک فکر میکنی منم میتونم این خصوصیات رو در برابر تو داشته باشم؟...
_اره حتما چرا که نه!... و اهاا!! قول میدم که شیر موزهام رو هم باهات تقسیم کنم😂🍌🥛
هر دو زدیم زیر خنده ک یهو با صدای جیمین از بغل هم جدا شدیم...
جیمین:هوی ا/ت! قرار بود بری ببینی جونگکوک چش شده کجا... اوووووو!!! ببینم نکنه شما ها...
_جیمین شــی!!!
جیمین: بلهه؟؟:/
+آمم..جیمینا دقیقا از کی با هم وایسادین از پشت پنجره ما رو نگاه میکنید؟
(اینو گفتم چون همه شون چپیده بودن پشت پنجره و داشتن به ما نگاه میکردن:/ )
جیهوپ:از همون موقعی ک جونگکوک تو رو کشید تو بغلش...
+شت...خب...خب ما فقط داشتیم حرف میزدیم...😊😂
جیمین:اره مشخصه داشتین با هم فقط حرف میزدین:/😂
_خب ببینم مگه اشکالی داره؟ما با همدیگه دوستیم چه اشکالی داره که داریم حرف میزنیم؟
نامجون:اشکالی نداره ولی بنظرتون بهتر نیست بیاین تو؟ هوا داره سرد میشه
_الان میایم پیشتون...
و وایسادیم تا از پشت پنجره برن اون طرف تا ب حرفامون ادامه بدیم...
...وااای ب کل تهیونگو فراموش کردم!!!
+جونگکوکااا
_بله ا/ت چیشد؟
+میخوای الان به تهیونگا چی بگی؟
_در مورد چی؟
+جونگکوکااا!!! تو و تهیونگ با هم رابطه دارید!!
_... ی کاریش میکنم حالا
.
10 لایک
۴.۸k
۲۸ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.