قاتل غرورم پارت ۱۰
ببخشید دیر شد ^-^♡
یه توضیح کوچیکی بدم و برم سراغ داستان ببینید الان داستان پارت هاش رو از ویو ی خودم مینوسم و گهگاهی از شخصیت ها چون همه ی مدتی ک تهیونگ و جونگ کوک جدا هستند امکان اینکه گیج بشید داره
خب خیلی حرف زدم بسه دیگه
____________________>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>
نویسنده ویو
دلتنگی؟ اره چیزی ک هر دو تن بودن دلتنگ هم دلتنگ حرفای هم دلتنگ رو مخ بودنای هم دلتنگ عطر هم دلتنگ شکل و ظاهر هم دلتنگ هر چیزی ک مربوط ب خودشون و رابطشون بود
اره آدم وقتی دلتنگ میشه ب جنون میرسه ب جنونی ک هیچی جلو دارش نیست
خب الان یک هفته میگذشت ک تهیونگ توی خونه ی خانم مسنی ک بعد از غش کردنش تو خیابون اونرو ب داخل خونه ی خودش آورده بود
و تماشاگر کسلی بیحالی استرس و از همه مهمتر بغض و گریه هاش از روی دلتنگی...
اما توی همین هین جئون داشت از شدت دلتنگی دیوونه میشد
توی دلش غوغا ب پابود و توی مغذش سعی داشت خودش رو آروم کنه خدمتکار ها هیچکدوم جرعت رفتن ب داخل اتاقش رو نداشتند .
خب بنظرتون چند وقت مگه پیش هم بودن؟
درسته عشق میتونه توی همون مدت کم بوجود بیاد برای همه همین طور عه فقط یسریا دیر و یسریا زود میفهمن ک عاشقن ...
خب این زوج ما زود فهمیده بودن ولی همون زمان کم رو هم برای لحظات عاشفانه از دست دادن خب دنیا همینه قانونشه!...
قانون دنیا اینه ک میزاره خوشحال باشی اما...زود خرابش میکنه
اگه یکم فکر کنیم میفهمیم درسته و نیاز ب دلیل و مدرک هم نداره ....
جونگ کوک....چی کار میکنه ؟ حالش خوبه ؟ ازش متنفر شده ؟؟
اینها افکار تهیونگ توی طول روز بودند نگران بود بیحال بود استرس داشت و دلتنگ بود
جونگ کوک هم همین بود اونهم هر روز دیوانه وار توی خیابون ها میگشت و میگشت تا فقط ببیند تهیونگش کجاست ...دنبال یک سر نخ ب دنبال یک نشونه تا اورا در بین بازوان خود ب اسارت بگیرد و هرچه هم شد نگذارد اون برود
تهیونگ توی تمام یک هفته پولی با کار مکانیکی ک در آن روستای کوچک دراَش کار میکرد
..........>>>>>>>><<>
خب خب بریم برا پارت بعد 😁🤍
یه توضیح کوچیکی بدم و برم سراغ داستان ببینید الان داستان پارت هاش رو از ویو ی خودم مینوسم و گهگاهی از شخصیت ها چون همه ی مدتی ک تهیونگ و جونگ کوک جدا هستند امکان اینکه گیج بشید داره
خب خیلی حرف زدم بسه دیگه
____________________>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>
نویسنده ویو
دلتنگی؟ اره چیزی ک هر دو تن بودن دلتنگ هم دلتنگ حرفای هم دلتنگ رو مخ بودنای هم دلتنگ عطر هم دلتنگ شکل و ظاهر هم دلتنگ هر چیزی ک مربوط ب خودشون و رابطشون بود
اره آدم وقتی دلتنگ میشه ب جنون میرسه ب جنونی ک هیچی جلو دارش نیست
خب الان یک هفته میگذشت ک تهیونگ توی خونه ی خانم مسنی ک بعد از غش کردنش تو خیابون اونرو ب داخل خونه ی خودش آورده بود
و تماشاگر کسلی بیحالی استرس و از همه مهمتر بغض و گریه هاش از روی دلتنگی...
اما توی همین هین جئون داشت از شدت دلتنگی دیوونه میشد
توی دلش غوغا ب پابود و توی مغذش سعی داشت خودش رو آروم کنه خدمتکار ها هیچکدوم جرعت رفتن ب داخل اتاقش رو نداشتند .
خب بنظرتون چند وقت مگه پیش هم بودن؟
درسته عشق میتونه توی همون مدت کم بوجود بیاد برای همه همین طور عه فقط یسریا دیر و یسریا زود میفهمن ک عاشقن ...
خب این زوج ما زود فهمیده بودن ولی همون زمان کم رو هم برای لحظات عاشفانه از دست دادن خب دنیا همینه قانونشه!...
قانون دنیا اینه ک میزاره خوشحال باشی اما...زود خرابش میکنه
اگه یکم فکر کنیم میفهمیم درسته و نیاز ب دلیل و مدرک هم نداره ....
جونگ کوک....چی کار میکنه ؟ حالش خوبه ؟ ازش متنفر شده ؟؟
اینها افکار تهیونگ توی طول روز بودند نگران بود بیحال بود استرس داشت و دلتنگ بود
جونگ کوک هم همین بود اونهم هر روز دیوانه وار توی خیابون ها میگشت و میگشت تا فقط ببیند تهیونگش کجاست ...دنبال یک سر نخ ب دنبال یک نشونه تا اورا در بین بازوان خود ب اسارت بگیرد و هرچه هم شد نگذارد اون برود
تهیونگ توی تمام یک هفته پولی با کار مکانیکی ک در آن روستای کوچک دراَش کار میکرد
..........>>>>>>>><<>
خب خب بریم برا پارت بعد 😁🤍
۳.۸k
۰۵ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.