فیک شوگا عشق نا تمام
فیک شوگا عشق نا تمام
(پارت ۱۹)
۲سال بعد
از زبان ات
ازخواب بلند شدم داشتم دنبال شوگا میگشتم که یهو دیدمش اما بایه وضع عجیب بهش خندیدم که بهم باخشم نگاه کرد یه شمشیر دستش بود گذاشت روی گردنم دیدم انقدر جدیه گفتم مرد نکنه تو من خبر ندارم گفت نه اومدم اینبار من تورو بکشم گفتم مگه اینجا چه خبره
از زبان شوگا
داشتم میرفتم توی اتاقمون که دیدم یکی شبیع من یه چیزی گذاشته روی گردن ات لیوان قهوه ام ازدستم افتاد ات برگست منو نگاه کرد گفت داری بامن شوخی میکنی انقدر شوکه بودم که نمیتونستم حرف قزنم اما وضعیت اونی که شبیه من بود بهتر از من نبود
از زبان ات
ازاونجایی که خیلی گیج شدم اما چاره ای نداشتم به جز اینکه شوهر خودمو بشناسم توی چشمای اونیکه شمشیر دستشه شعله هایی از انتقام میبینم اما اون یکی جز نگرانی چیزی دیگه ای نیست پس طرفموخوب اتخاب کردم این شمشیر خیلی تیز باید با هفت خط بودن از دستش فرار کنم باپامحکم زدم جای حساسش و فرار کردم به شوگا گفتم بیا ببندیمش حداقل تا خشمش فورو کش کنه شوگا گفت ات این کار جرمه گفتم اون به خونمون اومده پس متجاوز به حریم خصوصیه با کمک شوگا و به سختی بستیمش شوگا گفت توکی هستی اینجا چیکار میکنی گفت خودمم نمیدونم اخرین باری که داشتم دنیارو میدیدم به سختی نفس میکشیدم بعداز اینکه چشمامو بستم کل دنیا تاریک بود دوبار چشمامو باز کردم دشمن چند سالمودیدم گفتم من ازارمم به مورچه نمیرسه
(پارت ۱۹)
۲سال بعد
از زبان ات
ازخواب بلند شدم داشتم دنبال شوگا میگشتم که یهو دیدمش اما بایه وضع عجیب بهش خندیدم که بهم باخشم نگاه کرد یه شمشیر دستش بود گذاشت روی گردنم دیدم انقدر جدیه گفتم مرد نکنه تو من خبر ندارم گفت نه اومدم اینبار من تورو بکشم گفتم مگه اینجا چه خبره
از زبان شوگا
داشتم میرفتم توی اتاقمون که دیدم یکی شبیع من یه چیزی گذاشته روی گردن ات لیوان قهوه ام ازدستم افتاد ات برگست منو نگاه کرد گفت داری بامن شوخی میکنی انقدر شوکه بودم که نمیتونستم حرف قزنم اما وضعیت اونی که شبیه من بود بهتر از من نبود
از زبان ات
ازاونجایی که خیلی گیج شدم اما چاره ای نداشتم به جز اینکه شوهر خودمو بشناسم توی چشمای اونیکه شمشیر دستشه شعله هایی از انتقام میبینم اما اون یکی جز نگرانی چیزی دیگه ای نیست پس طرفموخوب اتخاب کردم این شمشیر خیلی تیز باید با هفت خط بودن از دستش فرار کنم باپامحکم زدم جای حساسش و فرار کردم به شوگا گفتم بیا ببندیمش حداقل تا خشمش فورو کش کنه شوگا گفت ات این کار جرمه گفتم اون به خونمون اومده پس متجاوز به حریم خصوصیه با کمک شوگا و به سختی بستیمش شوگا گفت توکی هستی اینجا چیکار میکنی گفت خودمم نمیدونم اخرین باری که داشتم دنیارو میدیدم به سختی نفس میکشیدم بعداز اینکه چشمامو بستم کل دنیا تاریک بود دوبار چشمامو باز کردم دشمن چند سالمودیدم گفتم من ازارمم به مورچه نمیرسه
۲.۰k
۲۴ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.