من به دنبال تو تو به دنبال من
من به دنبال تو تو به دنبال من
پارت 29
که یهو صدای ناشناسی از ویدیو اومد
؟؟؟: اون پیرمرد رو کشتم حالاهم نوبته این یکیه
و با صدای بلند تیری که از اون ویدیو اومد لایو قطع شد ا. ت گوشی از دستش اوفتاد الان دیگه واقعا نمیدونست چیکار کنه ینی واقعا جانگ سوک...
ا. ت دیگه نمیتونست تحمل کنه جونگ کوک رو بغل کرد شروع کرد به گریه کردن
ا. ت: چجوری.... حق... تو... تونستن..
جونگ کوک نمیتونست چیزی بگه هنوز تویه شوک بود تنها کاری که میتونست انجام بده این بود که به ا. ت دلداری بده البته با این اتفاقی که اوفتاد نمیدونست هنوز ا. ت میتونه مثل قبل بشع یا نه
ا. ت الان مردی که از بچگی مراقبش بود و بهترین دوستش رو از دست داده بود و خودش رو مقصر همه اینا میدونست این بار دیگه واقعا ا. ت تحمل نداشت اون مرد چطور تونسته بود همچین کاری رو با یه پسر جوون انجام بده
کو خواست چیزی بگه اما نگاهی به ا. ت انداخت وقتی دید که این جوری حالش بده تصمیم گرفت که. حرفی نزنه تا ا. ت از این ناراحتر نشه
یه ربعی بود که ا. ت داشت تو بغل جونگ کوک گریه میکرد که کم کم خوابش برد اشکاش رویه صورتش خشک شده بودن جونگ کوک به ا. ت نگاهی انداخت وقتی دید که اونجوری خوابیده اروم براید استایل بغلش کرد برد تویه خونه سوهو جونهی میخواستن حرفی بزنن که با دیدن وضعیت ا. ت ساکت شدن و جونگ کوک ا. ت رو به طبقه بالا برد اون رو رویه تختش گذاشت
کوک: امروز واقعا خسته شدی بهتره یکم استراحت کنی
در بخش دیگه داستان در انبار
؟؟؟: قربان تا الان دو نفر از خانواده کیم ا. ت کشته شدن
رئیس: خیلی خوبه نفر بعدی کیه؟
؟؟؟: جئون جونگ کوک
پارت 29
که یهو صدای ناشناسی از ویدیو اومد
؟؟؟: اون پیرمرد رو کشتم حالاهم نوبته این یکیه
و با صدای بلند تیری که از اون ویدیو اومد لایو قطع شد ا. ت گوشی از دستش اوفتاد الان دیگه واقعا نمیدونست چیکار کنه ینی واقعا جانگ سوک...
ا. ت دیگه نمیتونست تحمل کنه جونگ کوک رو بغل کرد شروع کرد به گریه کردن
ا. ت: چجوری.... حق... تو... تونستن..
جونگ کوک نمیتونست چیزی بگه هنوز تویه شوک بود تنها کاری که میتونست انجام بده این بود که به ا. ت دلداری بده البته با این اتفاقی که اوفتاد نمیدونست هنوز ا. ت میتونه مثل قبل بشع یا نه
ا. ت الان مردی که از بچگی مراقبش بود و بهترین دوستش رو از دست داده بود و خودش رو مقصر همه اینا میدونست این بار دیگه واقعا ا. ت تحمل نداشت اون مرد چطور تونسته بود همچین کاری رو با یه پسر جوون انجام بده
کو خواست چیزی بگه اما نگاهی به ا. ت انداخت وقتی دید که این جوری حالش بده تصمیم گرفت که. حرفی نزنه تا ا. ت از این ناراحتر نشه
یه ربعی بود که ا. ت داشت تو بغل جونگ کوک گریه میکرد که کم کم خوابش برد اشکاش رویه صورتش خشک شده بودن جونگ کوک به ا. ت نگاهی انداخت وقتی دید که اونجوری خوابیده اروم براید استایل بغلش کرد برد تویه خونه سوهو جونهی میخواستن حرفی بزنن که با دیدن وضعیت ا. ت ساکت شدن و جونگ کوک ا. ت رو به طبقه بالا برد اون رو رویه تختش گذاشت
کوک: امروز واقعا خسته شدی بهتره یکم استراحت کنی
در بخش دیگه داستان در انبار
؟؟؟: قربان تا الان دو نفر از خانواده کیم ا. ت کشته شدن
رئیس: خیلی خوبه نفر بعدی کیه؟
؟؟؟: جئون جونگ کوک
۲۰.۱k
۰۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.