Where did it start???
Where did it start???
یسنا. واقعن؟؟؟ خب منم روت کراشم
کوک. واقعا عاشقتم عشقم
خلاصه همو بغل کردن و این چندش بازیا زورم میاد چون سینگلم 😂
تو کافه.
یسنا. فهمیدین؟؟؟
باران. اوم راستی مادر بزرگمم مرده
یسنا. واقعا نههههه خیلی من دوسش داشتم
باران. نمیشه کاری کرد بگذریم
خلاصه رفتن کافه شهر بازی و نمیدونم گردش و اینا که خیلی بهشون خوش گذشت
باران. بچه ها یه ایده
یسنا. چه ایده ای؟؟؟
باران. امشب بریم خونه مادرم بخابیم خودمون چهار تا تنها باشیم دلم واسه پتو و بالشتیم که خونه مادرم داشتم تنگ شده
یسنا. خوبه بریم بهتره
تهکوک. او لیدی ها شیطون شدن
باران و یسنا. خفه شید عیششش خوبیم بهتون نیومده رفتن خرید واسه اینکه از گشنه ای نمیرن
شب بچه ها به خانوادشون زنگ زدن و گفتن خونه مادر بزرگ باران میخابن
شب
باران خب بیاین کمک تشک و پتو بالش بیاریم
خب کوک و یسنا گفته باشم پیش هم میخابید
کوک. یسسسس
یسنا رنگ لبو شده
ته. پس من چی؟؟؟
باران. نمیدونم هرجا خاستی بخاب
ته. اوک تو بغل تو
باران. اوک
موقع خواب
ته. باران
باران. جونم
ته. بهم یه اجازه میدی؟؟
باران. چی عشقم؟؟؟
ته..بغلت کنم
باران. میتونم دلیل نزاشتنم رو بدونم؟؟؟خب معلومه که میزارم دیگه از این سوالا نپرس
ته. مرسی عشقمممن بغلش کرد و گونش بوسید
کوک. یسنا میخام بغلت کنم یا میزاری یا باید بزاری
یسنا. این که دوتاش یکیه ولی هر دو گزینه رو انتخاب میکنم
کوک بغلش کرد و بوس بارونش کردو خوابیدن
صب
باران. بیدار شدم دیدم ته مهکم بفلم کرده ننه چقدر کیوته تو خاب انگار داشت چیزیو میجوید*واسه کسایی که نمیدونن ته تو خواب دهنش رو باز و بسته میکنه انگار داره چیزی میخوره* بازور خدم رو ازاد کردم و صبحونه اماده کردم و و بچه هارو صدا زدم رفتم بالا سر یسنا و کوک نگا کن تورو خدا چجوری همو بغل کردن انگار اونیکی میخاد فرار کنه با لگد بیدارشون کردم مث برق گرفته ها بلند
کوک. یا هفت جد حضرت بسملا
یسنا. فراتر از جیغ با تهیونگ بلند خندیدیم
پاشدیم رفتیم صبحونه خوردیم و ته واسه من لقمه میگرفت کوک هم واسه یسنا تصمیم گزتیم دو روز دیگه برگردیم کره اخه یکی از کارمندا زنگ زد گفت بزرگترین سرمایه گذار امریکا میخاد باهامون قرار داد ببنده
دوروز بعد تو خونه
ته. کوک یسنا عشقممممم بیاین کارتون دارم
باران. چیه عشقم؟؟؟
ته. بیاین ازدواج کنیم
دخترا. هننن الان؟؟؟ زود نیست؟؟؟
پسرا. نه دیر هم هست فردا میریم لباس بخریم
دخترا. اوکی
نکته تصمیم گرفتم تو ایران با رسومات ایران ازدواج کنن
روز عروسی.
بارتن و یسنا نشسته بودن تو ارایشگاه منتظر عشقاشون بودن
ته و کوک رفتن دنبال عروس دوتاشون خیلی خوشتیپ و جذاب بودن بیشتر شده بودن عروسا هم همین طور
تو تالار
یسنا. واقعن؟؟؟ خب منم روت کراشم
کوک. واقعا عاشقتم عشقم
خلاصه همو بغل کردن و این چندش بازیا زورم میاد چون سینگلم 😂
تو کافه.
یسنا. فهمیدین؟؟؟
باران. اوم راستی مادر بزرگمم مرده
یسنا. واقعا نههههه خیلی من دوسش داشتم
باران. نمیشه کاری کرد بگذریم
خلاصه رفتن کافه شهر بازی و نمیدونم گردش و اینا که خیلی بهشون خوش گذشت
باران. بچه ها یه ایده
یسنا. چه ایده ای؟؟؟
باران. امشب بریم خونه مادرم بخابیم خودمون چهار تا تنها باشیم دلم واسه پتو و بالشتیم که خونه مادرم داشتم تنگ شده
یسنا. خوبه بریم بهتره
تهکوک. او لیدی ها شیطون شدن
باران و یسنا. خفه شید عیششش خوبیم بهتون نیومده رفتن خرید واسه اینکه از گشنه ای نمیرن
شب بچه ها به خانوادشون زنگ زدن و گفتن خونه مادر بزرگ باران میخابن
شب
باران خب بیاین کمک تشک و پتو بالش بیاریم
خب کوک و یسنا گفته باشم پیش هم میخابید
کوک. یسسسس
یسنا رنگ لبو شده
ته. پس من چی؟؟؟
باران. نمیدونم هرجا خاستی بخاب
ته. اوک تو بغل تو
باران. اوک
موقع خواب
ته. باران
باران. جونم
ته. بهم یه اجازه میدی؟؟
باران. چی عشقم؟؟؟
ته..بغلت کنم
باران. میتونم دلیل نزاشتنم رو بدونم؟؟؟خب معلومه که میزارم دیگه از این سوالا نپرس
ته. مرسی عشقمممن بغلش کرد و گونش بوسید
کوک. یسنا میخام بغلت کنم یا میزاری یا باید بزاری
یسنا. این که دوتاش یکیه ولی هر دو گزینه رو انتخاب میکنم
کوک بغلش کرد و بوس بارونش کردو خوابیدن
صب
باران. بیدار شدم دیدم ته مهکم بفلم کرده ننه چقدر کیوته تو خاب انگار داشت چیزیو میجوید*واسه کسایی که نمیدونن ته تو خواب دهنش رو باز و بسته میکنه انگار داره چیزی میخوره* بازور خدم رو ازاد کردم و صبحونه اماده کردم و و بچه هارو صدا زدم رفتم بالا سر یسنا و کوک نگا کن تورو خدا چجوری همو بغل کردن انگار اونیکی میخاد فرار کنه با لگد بیدارشون کردم مث برق گرفته ها بلند
کوک. یا هفت جد حضرت بسملا
یسنا. فراتر از جیغ با تهیونگ بلند خندیدیم
پاشدیم رفتیم صبحونه خوردیم و ته واسه من لقمه میگرفت کوک هم واسه یسنا تصمیم گزتیم دو روز دیگه برگردیم کره اخه یکی از کارمندا زنگ زد گفت بزرگترین سرمایه گذار امریکا میخاد باهامون قرار داد ببنده
دوروز بعد تو خونه
ته. کوک یسنا عشقممممم بیاین کارتون دارم
باران. چیه عشقم؟؟؟
ته. بیاین ازدواج کنیم
دخترا. هننن الان؟؟؟ زود نیست؟؟؟
پسرا. نه دیر هم هست فردا میریم لباس بخریم
دخترا. اوکی
نکته تصمیم گرفتم تو ایران با رسومات ایران ازدواج کنن
روز عروسی.
بارتن و یسنا نشسته بودن تو ارایشگاه منتظر عشقاشون بودن
ته و کوک رفتن دنبال عروس دوتاشون خیلی خوشتیپ و جذاب بودن بیشتر شده بودن عروسا هم همین طور
تو تالار
۴.۹k
۱۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.