عصبی بودن کار دستم داد 😡(6)
عصبی بودن کار دستم داد 😡(6)
دیگه تقریبا زنگ آخر بود
زنگ که می خورد دیگه تعطیل میشدیم تا شنبه ززززززززززینگ
وسایلم رو جمع کردم گذاشتم همهی بچه ها که رفتن گفتم:-)
کوک: خانم ا/ت بیایت بریم
ا/ت: باش
راه افتادیم رسوندم در خونش که
دیدم هر چی داخل کیفش رو میگرده کیلیدش رو پیدا نمی کنه
ا/ت
وا پس کیلیدم کجاست وای چیکار کنم (ا/ت هم تنها زندگی میکنه پس کسی نیس واسش در رو واز کنه خونه فک و فامیل هاش هم اصلا تو اون شهر نبود خودش هم که تازه به اون شهر اومده بود) وای چه گوهی بخورم ("نویسنده ="همون گوهی تا حالا می خوردی رو بخور😂🤣")
صدای کوک من رو به خودم اورد:-)
کوک:چیزی شده
ا/ت :کیلیدم جا مونده
کوک: خوب الان می خوای چی کار کنی؟
ا/ت : هیچی دیگه زنگ میزنم یه کیلید ساز
کوک :باش
ا/ت
زنگ زدم به یه کیلید ساز اومد
کیلید ساز: این خیلی کار می بره
حدود یک روز طول می کشه
ا/ت : یعنی هیچ راهی نداره زود تر درست شه(ناراحت )
کلید ساز:نه
کوک:من تنها زندگی میکنم میتونی بیای خونه ی من حالا من میرم خونه دوستم
ا/ت:نه ممنون شما خیلی خودتون رو به زحمت انداختین
کوک: این چه حرفیه بیاید بریم خونه من دیگه
ا/ت:آخ...
کوک
نزاشتم ادامه بده گفتم:-)
کوک:خوب الان کجا میخواید برید؟
ا/ت: یه جا میرم دیگه
کوک:بیایت دیگه من می رم خونه دوستم
ا/ت:باش
کوک: بیا
ا/ت
وای بیچاره کوک مجبور بودم قبول کنم کجا می خواستم برم
کوک
خوشحالم که تونستم یه کاری واسش کنم خدا رو شکر که قبول کرد
دیگه تقریبا زنگ آخر بود
زنگ که می خورد دیگه تعطیل میشدیم تا شنبه ززززززززززینگ
وسایلم رو جمع کردم گذاشتم همهی بچه ها که رفتن گفتم:-)
کوک: خانم ا/ت بیایت بریم
ا/ت: باش
راه افتادیم رسوندم در خونش که
دیدم هر چی داخل کیفش رو میگرده کیلیدش رو پیدا نمی کنه
ا/ت
وا پس کیلیدم کجاست وای چیکار کنم (ا/ت هم تنها زندگی میکنه پس کسی نیس واسش در رو واز کنه خونه فک و فامیل هاش هم اصلا تو اون شهر نبود خودش هم که تازه به اون شهر اومده بود) وای چه گوهی بخورم ("نویسنده ="همون گوهی تا حالا می خوردی رو بخور😂🤣")
صدای کوک من رو به خودم اورد:-)
کوک:چیزی شده
ا/ت :کیلیدم جا مونده
کوک: خوب الان می خوای چی کار کنی؟
ا/ت : هیچی دیگه زنگ میزنم یه کیلید ساز
کوک :باش
ا/ت
زنگ زدم به یه کیلید ساز اومد
کیلید ساز: این خیلی کار می بره
حدود یک روز طول می کشه
ا/ت : یعنی هیچ راهی نداره زود تر درست شه(ناراحت )
کلید ساز:نه
کوک:من تنها زندگی میکنم میتونی بیای خونه ی من حالا من میرم خونه دوستم
ا/ت:نه ممنون شما خیلی خودتون رو به زحمت انداختین
کوک: این چه حرفیه بیاید بریم خونه من دیگه
ا/ت:آخ...
کوک
نزاشتم ادامه بده گفتم:-)
کوک:خوب الان کجا میخواید برید؟
ا/ت: یه جا میرم دیگه
کوک:بیایت دیگه من می رم خونه دوستم
ا/ت:باش
کوک: بیا
ا/ت
وای بیچاره کوک مجبور بودم قبول کنم کجا می خواستم برم
کوک
خوشحالم که تونستم یه کاری واسش کنم خدا رو شکر که قبول کرد
۲۷.۶k
۱۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.