گوجو!!!!! پارت: ۱
گوجو بعد از بازی فوتبال با دانش اموز ها در حالی که با پوزخندی روی لبش مورچه های زیر پاشو له میکرد و دو چشم آبیش از زیر
عینک معلوم بود راه میرفت تا اینکه صدای یک چیزی نظرش رو جلب کرد ...
((میو میو ... ))
یک گربه بود ، گوجو لبخندی روی لبش اومد و به سمت گربه رفت و مو های کرکی و نرم گربه رو نوازش کرد ، گربه موهای مشکی داشت با چشم های بنفش و از ترکیب رنگ عجیبی خلق شده بود .
ناگهان گربه دست گوجو رو چنگ زد .
گوجو سوزشی رو دستش احساس کرد و دستمال رو از جیبش در اورد و وی زخم گذاشت و زیر لب با غر غر گفت :
" تقصیر خودمه تا میخوام یکم مهربون باشم اینطوری میشه گربه لعنتی "
از روی زانو هاش بلند شد و رفت .
یوجی نوبارا و مگومی ۱ ساعت منتظر گوجو هستن و همه افراد جوجوتسو نگران بودند چون سابقه نداشت گوجو انقدر دیر کنه و حتی موبایلش هم جواب نده .
یوجی به زمین فوتبال رفت و گفت:
((گوجو سنسه!؟ گوجو سنسه ؟! شما کجا هستید ؟! ))
همه نگران گوجو بودند ، و اسم گوجو رو فریاد می زدند
مگومی روی صندلی نشست و کمی استراحت کرد تا اینکه یک صدایی شنید :
(( میو میو .. ))
یک گربه سفید سفید رفت بود با چشم های ابی و با عصبانیت و بی قراری میو میو میکرد و راه میرفت به سمت جوجوتسو.
درست بود ، گوجو تبدیل شده بود به گربه
گوجو یهو خورد به اوتاهیمه
گوجو تو دلش گفت" این چه زندگیه؟؟؟ این حقارت بارهههههههههه ریدم تو این زندگی!!
نه جان مادرت منو ناز نکن !!!
اوتاهیمه گربه رو از روی زمین بلند کرد و شروع کرد به نوازش سر گربه
گوجو با قیافه ای اخم کرده به اوتاهیمه نگاه میکرد که یهو مدیر کاگوگانجی با فریاد گفت
" اون مگه گوجو نیست؟؟؟؟؟ چه بلایی سرش اومده ؟؟؟؟؟ "
گوجو تو دلش گفت" بخدا حلالت میکنم پیری"
یوجی به گربه نگاه کرد و جیغی زد همه به گربه نگاه کرد و جیغ زدن اوتاهیمه جیغ زد گوجو رو انداخت پایین
همه دور گوجو نشستن
یوجی: گوجو سنسه صدای منو میشنوین؟؟
مگومی گریه میکرد و گفت : بلاخره از شرش راحت شدیم !!!
همه پوکر به مگومی نگاه کرد ، گوجو که خیلی بد به مگومی نگاه میکرد
مگومی گفت: غلط کردم
عینک معلوم بود راه میرفت تا اینکه صدای یک چیزی نظرش رو جلب کرد ...
((میو میو ... ))
یک گربه بود ، گوجو لبخندی روی لبش اومد و به سمت گربه رفت و مو های کرکی و نرم گربه رو نوازش کرد ، گربه موهای مشکی داشت با چشم های بنفش و از ترکیب رنگ عجیبی خلق شده بود .
ناگهان گربه دست گوجو رو چنگ زد .
گوجو سوزشی رو دستش احساس کرد و دستمال رو از جیبش در اورد و وی زخم گذاشت و زیر لب با غر غر گفت :
" تقصیر خودمه تا میخوام یکم مهربون باشم اینطوری میشه گربه لعنتی "
از روی زانو هاش بلند شد و رفت .
یوجی نوبارا و مگومی ۱ ساعت منتظر گوجو هستن و همه افراد جوجوتسو نگران بودند چون سابقه نداشت گوجو انقدر دیر کنه و حتی موبایلش هم جواب نده .
یوجی به زمین فوتبال رفت و گفت:
((گوجو سنسه!؟ گوجو سنسه ؟! شما کجا هستید ؟! ))
همه نگران گوجو بودند ، و اسم گوجو رو فریاد می زدند
مگومی روی صندلی نشست و کمی استراحت کرد تا اینکه یک صدایی شنید :
(( میو میو .. ))
یک گربه سفید سفید رفت بود با چشم های ابی و با عصبانیت و بی قراری میو میو میکرد و راه میرفت به سمت جوجوتسو.
درست بود ، گوجو تبدیل شده بود به گربه
گوجو یهو خورد به اوتاهیمه
گوجو تو دلش گفت" این چه زندگیه؟؟؟ این حقارت بارهههههههههه ریدم تو این زندگی!!
نه جان مادرت منو ناز نکن !!!
اوتاهیمه گربه رو از روی زمین بلند کرد و شروع کرد به نوازش سر گربه
گوجو با قیافه ای اخم کرده به اوتاهیمه نگاه میکرد که یهو مدیر کاگوگانجی با فریاد گفت
" اون مگه گوجو نیست؟؟؟؟؟ چه بلایی سرش اومده ؟؟؟؟؟ "
گوجو تو دلش گفت" بخدا حلالت میکنم پیری"
یوجی به گربه نگاه کرد و جیغی زد همه به گربه نگاه کرد و جیغ زدن اوتاهیمه جیغ زد گوجو رو انداخت پایین
همه دور گوجو نشستن
یوجی: گوجو سنسه صدای منو میشنوین؟؟
مگومی گریه میکرد و گفت : بلاخره از شرش راحت شدیم !!!
همه پوکر به مگومی نگاه کرد ، گوجو که خیلی بد به مگومی نگاه میکرد
مگومی گفت: غلط کردم
۶.۸k
۱۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.