Never have Apart¹
پارت¹
ا/ت ویو
یه روز رومخ دیگه...البته از روز های دیگه یکم رومخ بودنش کم تره چون باید برم برای اولین بار شرکت بابامو ببینم.. پاشدم روی تختمو درست کردم و کار های لازمو انجام دادم و یه لباس پوشیدم (اسلاید دو) و رفتم پایین
+ سلام بابا
*سلام دختر، اماده ای بریم؟
+اره بریم
* فقط یه نکته ای... دوستم با پسرش هم اونجاست... خل بازی در نیاری ها؟
+اکی حالا بیا بریم
بعد از 10 مین رسیدن
ا/ت ویو
حاجی پشمام... عجب شرکتی (دست راوی درد نکنه)
اشپزخونشو چه قدر بزرگه... اصلا مگه شرکت هم اشپز خونه داره که اینجا دارههه حمله کردم به اشپزخونه و داشتم یه چیزی میخوردم که صدای خنده اومد و برگشتم و نگاهش کردم که انگار نه انگار خودشم میخوره
+ عام... چیزی خنده داره؟ (با دهن پر)
_(خنده ی شدید تر)
+ دِ خو بگو منم بخندم
_ هیچی نیست....فقط از این خندم گرفت که تا رسیدی حمله کردی به اشپزخونه، من جئون جون کوک هستم، و شما؟
+ عاا.. کیم ا/ت هستم خب... شما چی کاره این اینجا؟
_پسر دوست باباتون
وقتی گفت پسر دوست بابام فهمیدم که عجب گندی زدم... خوبه حالا بابام گفت که خل بازی در میارم... الان چطوری جمعش کنم من
+عم.. خب بفرمایید من راهنماییتون کنم
_خیلی ممنون لیدی
سوار اسانسور شدیم و بینمون هیچ حرفی نبود و اسانسور داشت کار میکرد که...
شرطا مثل قبلی 5 لایک
ا/ت ویو
یه روز رومخ دیگه...البته از روز های دیگه یکم رومخ بودنش کم تره چون باید برم برای اولین بار شرکت بابامو ببینم.. پاشدم روی تختمو درست کردم و کار های لازمو انجام دادم و یه لباس پوشیدم (اسلاید دو) و رفتم پایین
+ سلام بابا
*سلام دختر، اماده ای بریم؟
+اره بریم
* فقط یه نکته ای... دوستم با پسرش هم اونجاست... خل بازی در نیاری ها؟
+اکی حالا بیا بریم
بعد از 10 مین رسیدن
ا/ت ویو
حاجی پشمام... عجب شرکتی (دست راوی درد نکنه)
اشپزخونشو چه قدر بزرگه... اصلا مگه شرکت هم اشپز خونه داره که اینجا دارههه حمله کردم به اشپزخونه و داشتم یه چیزی میخوردم که صدای خنده اومد و برگشتم و نگاهش کردم که انگار نه انگار خودشم میخوره
+ عام... چیزی خنده داره؟ (با دهن پر)
_(خنده ی شدید تر)
+ دِ خو بگو منم بخندم
_ هیچی نیست....فقط از این خندم گرفت که تا رسیدی حمله کردی به اشپزخونه، من جئون جون کوک هستم، و شما؟
+ عاا.. کیم ا/ت هستم خب... شما چی کاره این اینجا؟
_پسر دوست باباتون
وقتی گفت پسر دوست بابام فهمیدم که عجب گندی زدم... خوبه حالا بابام گفت که خل بازی در میارم... الان چطوری جمعش کنم من
+عم.. خب بفرمایید من راهنماییتون کنم
_خیلی ممنون لیدی
سوار اسانسور شدیم و بینمون هیچ حرفی نبود و اسانسور داشت کار میکرد که...
شرطا مثل قبلی 5 لایک
۶.۵k
۱۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.