𝗣𝗮𝗿𝘁¹³
𝗣𝗮𝗿𝘁¹³
𝗙𝗮𝗸𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲: 𝗬𝗮𝘀
𝘀𝗲𝗰𝗼𝗻𝗱 𝗰𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿
چه جوری بفهمونم من نخواستم، حتی اگه من به خونه اش رفتم، اما نخواستم اون به من دست بزنه؟
چه جوری بفهمونم تقاص اعتماد رو پس دادم؟
چشمام رو بستم و میون اتاقک سرویس ضجه زدم.
حالم حتی بدتر از قبل شد و نمیخواستم ذره ای تکون بخورم.
دلم میخواست قبل از این رسوایی بمیرم، حداقل بمیرم تا مجبور نباشم یک بار دیگه این حرفا رو به زبون بیارم.
اونم جلوی یکی از اعضای خانواده تهیونگ که شاید طرف اونو بگیره و به جای من از اون دفاع کنه.
نمیدونم چقدر توی اون حالت بودم که به درِ سرویس ضربه زد:
جونگ کوک: چیکار میکنی، تموم شد؟!.
برام مهم نبود رو زمین نشستم.
فقط اشک بود که بی امان از چشمام فرو میریخت.
وقتی صدایی ازم نشنید درِ سرویس رو باز کرد و لحظه ای بعد صداش رو پشت سرم شنیدم:
جونگ کوک: چرا نشستی رو زمین؟ بهت گفتم آب بزن به صورتت بیا.
از هق هقم فهمید که هنوز جون توی تنمه،دوباره زیر بغلم رو گرفت و کمک کرد بلند بشم.
قدش از من بلندتر بود و هیکلی تر بود و من در مقابلش خیلی ریز نقش و ضعیف به نظر میاومدم.
کنار روشویی ایستاد و کمی آب به صورتم زد.
از حرکاتش دچار دو احساس ضد و نقیص میشدم، احساسی که میگفت جونگ کوک با وجود نفرتش از من داره بهم کمک میکنه و شاید بتونم بهش اعتماد کنم.
اما احساس دیگه ای رو این ایده ام خط غلط میکشید.
☆☆☆
جلوی خونه همونی نگه داشت.
هیچ خبری از ماشین تهیونگ نبود.
نگاهم به ساعتِ دو و نیم روی نمایشگر ماشینش افتاد.
قلبم فرو ریخت.
باورم نميشد تا همین الان درگیر منو کارام توی بیمارستان بوده باشه.
•پارت سیزدهم•
•یاس•
شرایط:۵۰لایک
فالو کردن نویسنده:)
𝗙𝗮𝗸𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲: 𝗬𝗮𝘀
𝘀𝗲𝗰𝗼𝗻𝗱 𝗰𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿
چه جوری بفهمونم من نخواستم، حتی اگه من به خونه اش رفتم، اما نخواستم اون به من دست بزنه؟
چه جوری بفهمونم تقاص اعتماد رو پس دادم؟
چشمام رو بستم و میون اتاقک سرویس ضجه زدم.
حالم حتی بدتر از قبل شد و نمیخواستم ذره ای تکون بخورم.
دلم میخواست قبل از این رسوایی بمیرم، حداقل بمیرم تا مجبور نباشم یک بار دیگه این حرفا رو به زبون بیارم.
اونم جلوی یکی از اعضای خانواده تهیونگ که شاید طرف اونو بگیره و به جای من از اون دفاع کنه.
نمیدونم چقدر توی اون حالت بودم که به درِ سرویس ضربه زد:
جونگ کوک: چیکار میکنی، تموم شد؟!.
برام مهم نبود رو زمین نشستم.
فقط اشک بود که بی امان از چشمام فرو میریخت.
وقتی صدایی ازم نشنید درِ سرویس رو باز کرد و لحظه ای بعد صداش رو پشت سرم شنیدم:
جونگ کوک: چرا نشستی رو زمین؟ بهت گفتم آب بزن به صورتت بیا.
از هق هقم فهمید که هنوز جون توی تنمه،دوباره زیر بغلم رو گرفت و کمک کرد بلند بشم.
قدش از من بلندتر بود و هیکلی تر بود و من در مقابلش خیلی ریز نقش و ضعیف به نظر میاومدم.
کنار روشویی ایستاد و کمی آب به صورتم زد.
از حرکاتش دچار دو احساس ضد و نقیص میشدم، احساسی که میگفت جونگ کوک با وجود نفرتش از من داره بهم کمک میکنه و شاید بتونم بهش اعتماد کنم.
اما احساس دیگه ای رو این ایده ام خط غلط میکشید.
☆☆☆
جلوی خونه همونی نگه داشت.
هیچ خبری از ماشین تهیونگ نبود.
نگاهم به ساعتِ دو و نیم روی نمایشگر ماشینش افتاد.
قلبم فرو ریخت.
باورم نميشد تا همین الان درگیر منو کارام توی بیمارستان بوده باشه.
•پارت سیزدهم•
•یاس•
شرایط:۵۰لایک
فالو کردن نویسنده:)
۶.۱k
۲۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.