𝗣𝗮𝗿𝘁²²
𝗣𝗮𝗿𝘁²²
𝗙𝗮𝗸𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲: 𝗬𝗮𝘀
𝘀𝗲𝗰𝗼𝗻𝗱 𝗰𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿
يقه اش رو محکم تر میون پنجه هاش پیچیدو هلش داد به سمت ماشینش.
صدای جونگ کوک رو هم بازم شنیدم:
جونگ کوک: حیا کن از بیناموس بازیات تهیونگ، داری با زندکیِ اون دختره چیکار میکنی؟!.
تهیونگ داد زد:
تهیونگ: به تو چه.....بودنمون با هم چرا تو رو سوزونده؟!.
جونگ کوک آروم چیزی گفت که نشنیدمش ولی دیدم که همین تهیونگ رو عصبی تر کرد و داد زد:
تهیونگ: جين مرده، شوهر نداره، شیش ماهه شوهرش مرده.
عده ای دور و برشون جمع شدن.
با ترس و استرس دستای سردم رو جلوی دهنم گرفتم.
تنم هم میلرزید.
عاقبت دعواشون حلقه شدنِ مردم بود دورِ خودشون.
ماشینی به آرومی بهشون نزدیک شد، فکر کردم از روی ییکاری اومده تا دعوا رو ببینه،اما خوب که نگاه کردم دیدم شوگا بوده.....
به دعوای تهیونگ و جونگ کوک نگاه میکرد و با تأسف سرش رو تکون داد.
اون تهیونگ رو میشناسه و حتما منو هم توی ماشینش دیده.
نگاهم به خودش و ماشینش بود و فکری از سرم عبور کرد.
بدونِ در نظر گرفتنِ دعوای تهیونگ و جونگ کوک سریع از ماشین پیاده شدم و به طرف ماشین شوگا دویدم.
حلقه ای از تجمع آدما دورشون رو گرفته بود و حواسشون نبود من اون لحظه توی ماشین شوگا نشستم.
همین که روی صندلی نشستم نفس زنان به اون قسمت و دعوا نگاه کردم.
فقط کمر جونگ کوک رو دیدم که شوگا هم با تأسف نوچ نوچی کرد و گفت:
شوگا: باعث تأسفه واقعا.
ا/ت: ممنون که اومدید
نگاهم کرد و لبخند ریز و خسته ای زد..
•پارت بیست و دوم•
•یاس•
شرایط:۵۰لایک
فالو کردن نویسنده:)
𝗙𝗮𝗸𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲: 𝗬𝗮𝘀
𝘀𝗲𝗰𝗼𝗻𝗱 𝗰𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿
يقه اش رو محکم تر میون پنجه هاش پیچیدو هلش داد به سمت ماشینش.
صدای جونگ کوک رو هم بازم شنیدم:
جونگ کوک: حیا کن از بیناموس بازیات تهیونگ، داری با زندکیِ اون دختره چیکار میکنی؟!.
تهیونگ داد زد:
تهیونگ: به تو چه.....بودنمون با هم چرا تو رو سوزونده؟!.
جونگ کوک آروم چیزی گفت که نشنیدمش ولی دیدم که همین تهیونگ رو عصبی تر کرد و داد زد:
تهیونگ: جين مرده، شوهر نداره، شیش ماهه شوهرش مرده.
عده ای دور و برشون جمع شدن.
با ترس و استرس دستای سردم رو جلوی دهنم گرفتم.
تنم هم میلرزید.
عاقبت دعواشون حلقه شدنِ مردم بود دورِ خودشون.
ماشینی به آرومی بهشون نزدیک شد، فکر کردم از روی ییکاری اومده تا دعوا رو ببینه،اما خوب که نگاه کردم دیدم شوگا بوده.....
به دعوای تهیونگ و جونگ کوک نگاه میکرد و با تأسف سرش رو تکون داد.
اون تهیونگ رو میشناسه و حتما منو هم توی ماشینش دیده.
نگاهم به خودش و ماشینش بود و فکری از سرم عبور کرد.
بدونِ در نظر گرفتنِ دعوای تهیونگ و جونگ کوک سریع از ماشین پیاده شدم و به طرف ماشین شوگا دویدم.
حلقه ای از تجمع آدما دورشون رو گرفته بود و حواسشون نبود من اون لحظه توی ماشین شوگا نشستم.
همین که روی صندلی نشستم نفس زنان به اون قسمت و دعوا نگاه کردم.
فقط کمر جونگ کوک رو دیدم که شوگا هم با تأسف نوچ نوچی کرد و گفت:
شوگا: باعث تأسفه واقعا.
ا/ت: ممنون که اومدید
نگاهم کرد و لبخند ریز و خسته ای زد..
•پارت بیست و دوم•
•یاس•
شرایط:۵۰لایک
فالو کردن نویسنده:)
۷.۵k
۲۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.