purple love
purple love
پارت۱۲
ات
چند ماه گذشته بود منم فردا کنکور داشتمو خیلی هم استرس داشتم،دلم برای مامان بابام تنگ شده بود،امروز که با مامانم حرف میزدم میگفت حال بابام خیلی بهتره،منو لیسا قرار گذاشته بودیم تا برای فردا تقلب کنیم جیمین سر کلاس نیست فقط مراقب هست تو فکر بودم که در اتاقم زده شد
ات.بیا تو
جیمین اومد داخل
جیمین.عامم ات میخاستم بگم برای فردا آماده ای؟
ات.اره همه ی درسا رو دوباره مرور کردم
جیمین.خوبه،امروز با زنعمو حرف زدی؟
ات.اره چطور؟
جیمین.بهت گفت قرارع تا چند روز دیگه برگردن؟
ات.واقعااا؟میخان برگردن؟
جیمین.اوهوم،الانم بگیر بخواب صبح باید سرحال باشی
ات.باشه،شب بخیر
جیمین.شب بخیر
جیمین رفت بیرون رفتاراش به کل تغییر کرده بود دیگه مثل قبل اخم نمیکرد باهام مهربون بود،منم اینو دوست داشتم
راستش خب من تازگیا احساس میکنم به جیمین یه حسایی دارم اما مطمئنم حسم یه طرفس چون اون گفت یه دخترو دوست داره تو فکر بودم که کم کم چشام گرم شدو خوابم برد
صبح با صدای آلارم از خواب بیدار شدم سریع رفتم دستشویی کارای مربوط رو کردم اومدم بیرون حسابی استرس داشتم یه لباس معمولی پوشیدم رفتم پایین جیمین سر میز صبحانه بود
ات.صبح بخیرر
جیمین.صبح بخیر
ات.جیمین
جیمین.اوهوم؟
ات.تو هم سر جلسه امتحان میای؟
جیمین.فک نکنم ولی اگه تونستم میام
ات.باشه،استرس دارم
جیمین.استرس نداشته باش سوالا آسونه
ات.باشه
صبحونه رو خوردم راه افتادم سمت دانشگاه وارد کلاسی که قرار بود امتحان بدیم شدم تمام بچه ها اومده بودن منم یه جایی که تقریبا کنار لیسا بودو انتخاب کردم تا راحت تقلب کنیم
بعد از بیس مین برگه هارو اووردن همه سوالات رو جواب دادم اما یه سوال بلند نبودم،به لیسا علامت دادم اون سوالو بهم بگه اونم روی یه برگه نوشت یواشکی طوری که مراقب نبینه برگرو بهم داد
داشتم مینوشتم که سایه یه نفرو بالای سرم دیدم،همین که سرمو بلند کردم جیمینو دیدم که با عصبانیت داشت منو نگاه میکرد
جیمین.خوب تقلب کردی خانوم پارک؟
جیمین برگرو از دستم گرفتو منو از کلاس بیرون کرد
داشتم میرفتم خونه توی راه همش گریه میکردم،میدونستم امتحانو قبول نمیشم بابامم کلی ازم ناراحت میشه،ای کاش دستم میشکست تقلب نمیکردم
رسیدم خونه رو تختم دراز کشیدمو گریه میکردم که کم کم خوابم برد
با صدای زنگ گوشی از خواب بیدار شدم یه نگاه به ساعت انداختم چهار بود
گوشی رو جواب دادم بازم این پسره یونجون بود...
پارت۱۲
ات
چند ماه گذشته بود منم فردا کنکور داشتمو خیلی هم استرس داشتم،دلم برای مامان بابام تنگ شده بود،امروز که با مامانم حرف میزدم میگفت حال بابام خیلی بهتره،منو لیسا قرار گذاشته بودیم تا برای فردا تقلب کنیم جیمین سر کلاس نیست فقط مراقب هست تو فکر بودم که در اتاقم زده شد
ات.بیا تو
جیمین اومد داخل
جیمین.عامم ات میخاستم بگم برای فردا آماده ای؟
ات.اره همه ی درسا رو دوباره مرور کردم
جیمین.خوبه،امروز با زنعمو حرف زدی؟
ات.اره چطور؟
جیمین.بهت گفت قرارع تا چند روز دیگه برگردن؟
ات.واقعااا؟میخان برگردن؟
جیمین.اوهوم،الانم بگیر بخواب صبح باید سرحال باشی
ات.باشه،شب بخیر
جیمین.شب بخیر
جیمین رفت بیرون رفتاراش به کل تغییر کرده بود دیگه مثل قبل اخم نمیکرد باهام مهربون بود،منم اینو دوست داشتم
راستش خب من تازگیا احساس میکنم به جیمین یه حسایی دارم اما مطمئنم حسم یه طرفس چون اون گفت یه دخترو دوست داره تو فکر بودم که کم کم چشام گرم شدو خوابم برد
صبح با صدای آلارم از خواب بیدار شدم سریع رفتم دستشویی کارای مربوط رو کردم اومدم بیرون حسابی استرس داشتم یه لباس معمولی پوشیدم رفتم پایین جیمین سر میز صبحانه بود
ات.صبح بخیرر
جیمین.صبح بخیر
ات.جیمین
جیمین.اوهوم؟
ات.تو هم سر جلسه امتحان میای؟
جیمین.فک نکنم ولی اگه تونستم میام
ات.باشه،استرس دارم
جیمین.استرس نداشته باش سوالا آسونه
ات.باشه
صبحونه رو خوردم راه افتادم سمت دانشگاه وارد کلاسی که قرار بود امتحان بدیم شدم تمام بچه ها اومده بودن منم یه جایی که تقریبا کنار لیسا بودو انتخاب کردم تا راحت تقلب کنیم
بعد از بیس مین برگه هارو اووردن همه سوالات رو جواب دادم اما یه سوال بلند نبودم،به لیسا علامت دادم اون سوالو بهم بگه اونم روی یه برگه نوشت یواشکی طوری که مراقب نبینه برگرو بهم داد
داشتم مینوشتم که سایه یه نفرو بالای سرم دیدم،همین که سرمو بلند کردم جیمینو دیدم که با عصبانیت داشت منو نگاه میکرد
جیمین.خوب تقلب کردی خانوم پارک؟
جیمین برگرو از دستم گرفتو منو از کلاس بیرون کرد
داشتم میرفتم خونه توی راه همش گریه میکردم،میدونستم امتحانو قبول نمیشم بابامم کلی ازم ناراحت میشه،ای کاش دستم میشکست تقلب نمیکردم
رسیدم خونه رو تختم دراز کشیدمو گریه میکردم که کم کم خوابم برد
با صدای زنگ گوشی از خواب بیدار شدم یه نگاه به ساعت انداختم چهار بود
گوشی رو جواب دادم بازم این پسره یونجون بود...
۱۰.۲k
۲۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.