فیک همسر کوک9
رفت داخل اتاق که یهو دید تخت نامرتب ه درحالی که موقع رفتن به بیمارستان تخت مرتب بود
از زبون روزی: اومدم داخل اتاق دیدم تخت نا مرتبه ولی بهش توجه خاصی نکردم و رفتم لباسامو عوض کنم و بگیرم بخوابم
موقع خواب
خوابید
3روز بعد
روزی: امروز کوک میاد عرررر
صدای باز شدن در و روزی دوید و پرید بغل کوک
روزی: کوک دلم برات تنگ شده بود
کوک: منم همینطور
(دیگه حرفا عاشگانشون رو زدن)
کوک: روزی میای بریم کمپانی
روزی: باش برم حاضر شم
حاضر شدن و رفتن داخل ماشین که برن کمپانی
رسیدن
کوک: رسیدیم
روزی: اوک
از در رفتن داخل
بچه ها: سلام
روزی و کوک: سلام
نیم ساعت بعد
روزی:تهیونگ نامجون کجاست؟
تهیونگ: فکر کنم تو سالن رقصه
روزی درحال رفتن به سالن رقص
در باز شد
نامجون: روزی میخوامت
روزی: ها؟ من شوهر دارم
نامجون درحال نزدیک شدن به روزی و لباشون3سانتی متر باهم فاصله داشت که یهو......
میدونمم کرم دارم😂😂
از زبون روزی: اومدم داخل اتاق دیدم تخت نا مرتبه ولی بهش توجه خاصی نکردم و رفتم لباسامو عوض کنم و بگیرم بخوابم
موقع خواب
خوابید
3روز بعد
روزی: امروز کوک میاد عرررر
صدای باز شدن در و روزی دوید و پرید بغل کوک
روزی: کوک دلم برات تنگ شده بود
کوک: منم همینطور
(دیگه حرفا عاشگانشون رو زدن)
کوک: روزی میای بریم کمپانی
روزی: باش برم حاضر شم
حاضر شدن و رفتن داخل ماشین که برن کمپانی
رسیدن
کوک: رسیدیم
روزی: اوک
از در رفتن داخل
بچه ها: سلام
روزی و کوک: سلام
نیم ساعت بعد
روزی:تهیونگ نامجون کجاست؟
تهیونگ: فکر کنم تو سالن رقصه
روزی درحال رفتن به سالن رقص
در باز شد
نامجون: روزی میخوامت
روزی: ها؟ من شوهر دارم
نامجون درحال نزدیک شدن به روزی و لباشون3سانتی متر باهم فاصله داشت که یهو......
میدونمم کرم دارم😂😂
۴.۵k
۲۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.