فیک همسر کوک ۱۳
روزی: زود«سرد»
رفت پایین و یکم بعد کوک اومد ولی روزی جاشو عوض نکرده و میخواد پیشش بشینه کوک نشست پیش روزی
بعد صبحانه
تهیونگ: روزی ما میریم بیرون
روزی: باش. کوک هم باهاتونه
تهیونگ: نه
روزی: ایششش
بچه ها رفتن بیرون و فقط کوک و روزی موندن خونه و روزی رفت داخل اتاق شوگا
تق تق صدای در
روزی: بله«سرد»
کوک: میشه بیام داخل؟
روزی: چرا؟«سرد»
کوک: آخه...... آخه..... دلم برات تنگ شده «با بغض»
روزی: نه«سرد»
کوک: ولی...دلم برات خیلی تنگ شده «با بغض»
روزی: میگم.... فقط 1ساعت«سرد»
کوک: مرسی«با بغض»
کوک اومد پیش روزی نشست
ذهن روزی: قبول کردم چون خودمم خیلی دلم براش تنگ شده ولی نمی تونیم باهم باشیم
روزی: دستت چیشده
کوک: هیچی«با بغض»
روزی: وقتی میگم چیشده بگو
کوک: چیز خواسی نیست توی بوکس اینطوری شده
روزی: باشه«سرد»
یکم بعد
روزی از اتاق میره بیرون
کوک: کجا میری؟«با بغض»
روزی: میرم دستشویی الان میام «سرد»
کوک:باشه«با بغض»
جیغ
کوک با سرعت به سمت روزی
کوک روزی رو دید خشکش زد
با چی خشکش زده بود؟
😂😂
رفت پایین و یکم بعد کوک اومد ولی روزی جاشو عوض نکرده و میخواد پیشش بشینه کوک نشست پیش روزی
بعد صبحانه
تهیونگ: روزی ما میریم بیرون
روزی: باش. کوک هم باهاتونه
تهیونگ: نه
روزی: ایششش
بچه ها رفتن بیرون و فقط کوک و روزی موندن خونه و روزی رفت داخل اتاق شوگا
تق تق صدای در
روزی: بله«سرد»
کوک: میشه بیام داخل؟
روزی: چرا؟«سرد»
کوک: آخه...... آخه..... دلم برات تنگ شده «با بغض»
روزی: نه«سرد»
کوک: ولی...دلم برات خیلی تنگ شده «با بغض»
روزی: میگم.... فقط 1ساعت«سرد»
کوک: مرسی«با بغض»
کوک اومد پیش روزی نشست
ذهن روزی: قبول کردم چون خودمم خیلی دلم براش تنگ شده ولی نمی تونیم باهم باشیم
روزی: دستت چیشده
کوک: هیچی«با بغض»
روزی: وقتی میگم چیشده بگو
کوک: چیز خواسی نیست توی بوکس اینطوری شده
روزی: باشه«سرد»
یکم بعد
روزی از اتاق میره بیرون
کوک: کجا میری؟«با بغض»
روزی: میرم دستشویی الان میام «سرد»
کوک:باشه«با بغض»
جیغ
کوک با سرعت به سمت روزی
کوک روزی رو دید خشکش زد
با چی خشکش زده بود؟
😂😂
۴.۹k
۲۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.