رمان{عشق سیاه و سفید}
❀ⓟⓐⓡⓣ⁹³❀
جونگ سو: بهتر دیگه صداتو نبری بالا وقتی چیزی از احساسات دخترونه نمیدونی
کیونگ: بله بلبل زبونیم میکنی... کی گفته برید کمپانی؟! هان؟! عکسای ا/ت هم پخش شده... هع اون هرزه بی عرضست
جونگ سو: به تو ربطی نداره دیگه صداتم نبر بالا ا/ت بیدار میشه امروزو کلا استراحت میکنه و تو نمیتونی بهش زور بگی
کیونگ عصبانی میشه و دندوناشو روی هم فشار میده....
جونگ سو راشو کشیدو رفت و حتی محل کوچیکی به کیونگ نداد.. اما نونا مونده بود از ترسش و زود به کیونگ احترام میزاره و بدو بدو میکنه و خودشو به جونگ سو میرسونه به اتاق ا/ت میرسن و جونگ سو ا/ت رو میزاره رو تخت و بقیه کارارو میسپاره به نونا تا انجام بده...
جونگ سو: عشقم..!
نونا: هوم؟!
جونگ سو: بهتره بقیه ی کارارو تو انجام بدی... من میرم بیرون...
نونا: اوم باشه منم میرم برای ا/ت لباس راحتی بیارم...
جونگ سو: باشه...
جونگ سو از اتاق خارج میشه و نونا هم همینطور میره و برای ا/ت از لباساش یه لباس راحتی میاره... نونا داشت لباسای ا/ت رو عوض میکرد که یهو با بیحالی ا/ت بیدار میشه... و بعد متوجه میشه که نونا داره لباساشو عوض میکنه...
ا/ت: ای وای!(تعجب)
نونا: چیزی نیس منم ا/ت... تو حالت بد بود من لباساتو عوض کردم...
ا/ت: ن.. نه لطفا برگرد بقیشو خودم میپوشم...
نونا: باشه...
نونا برمیگرده و ا/ت لباساشو عوض میکنه
ا/ت: حالا میتونی برگردی...
نونا: باشهـ.
نونا برمیگرده...
نونا: ا/ت قیافت کِسِله فک کنم مریض شدیاا... بریم بیمارستان؟!
ا/ت: جونگ سو همینو بهم گفت... ولی نه من بچه بودم مریض میدشمم نمیرفتم بیمارستان دارویی چیزی میخورم درست میشم... ولی الان یکم میخوام بخوابم...
نونا: اها باشه استراحت کن... من میرم
ا/ت: باش
از همدیگه خداحافظی میکنن و نونا از اتاق ا/ت خارج میشه... نونا به طرف اشپزخونه میره تا اینکه.... یکی اون میکشه سریع تواشپزخونه... نونا قلبش تند میزدو نگاش تو نگاه ینفره... اون فرد کیه؟! اون فرد کسی نبود جز جونگ سو... جونگ سو صورتش نزدیک نونا بود...و با نگاه خاصی نگاش میکرد...
جونگ سو بلافاصله لباشو نزدیک لبای نونا میکنه و لبای نونا رو میبوسه...
نونا: ج.. جونگ سو!
جونگ سو: هوم؟!
نونا: کسی که ندید؟!
جونگ سو: نه بابا... خو اصن ببینه دذرم عشقمو میبوسم دیگه
نونا: اوف از دست تو جونگ سو
و دوتاشون میزنن زیر خنده...
پرش زمانی به غروب
ویو نونا
تعجب کردم...
یعنی ا/ت تا الان خوابه...؟!از اشپزخونه خارج شدم و از پله هابالا رفتم درشو زدم... جواب نداد.. گفتم شاید چیزیش شده درو باز کردم
نونا: ا/ت خوبی؟! رنگت عین گچ شده!!
ا/ت: ن.. نه حالم خیلی بده...
🤍✪B𞀓l̾aͣcͨk̾ aͣn̾dͩ w𞀞hͪiͥtͭeͤ l̾oͦv̾eͤ✪🖤
جونگ سو: بهتر دیگه صداتو نبری بالا وقتی چیزی از احساسات دخترونه نمیدونی
کیونگ: بله بلبل زبونیم میکنی... کی گفته برید کمپانی؟! هان؟! عکسای ا/ت هم پخش شده... هع اون هرزه بی عرضست
جونگ سو: به تو ربطی نداره دیگه صداتم نبر بالا ا/ت بیدار میشه امروزو کلا استراحت میکنه و تو نمیتونی بهش زور بگی
کیونگ عصبانی میشه و دندوناشو روی هم فشار میده....
جونگ سو راشو کشیدو رفت و حتی محل کوچیکی به کیونگ نداد.. اما نونا مونده بود از ترسش و زود به کیونگ احترام میزاره و بدو بدو میکنه و خودشو به جونگ سو میرسونه به اتاق ا/ت میرسن و جونگ سو ا/ت رو میزاره رو تخت و بقیه کارارو میسپاره به نونا تا انجام بده...
جونگ سو: عشقم..!
نونا: هوم؟!
جونگ سو: بهتره بقیه ی کارارو تو انجام بدی... من میرم بیرون...
نونا: اوم باشه منم میرم برای ا/ت لباس راحتی بیارم...
جونگ سو: باشه...
جونگ سو از اتاق خارج میشه و نونا هم همینطور میره و برای ا/ت از لباساش یه لباس راحتی میاره... نونا داشت لباسای ا/ت رو عوض میکرد که یهو با بیحالی ا/ت بیدار میشه... و بعد متوجه میشه که نونا داره لباساشو عوض میکنه...
ا/ت: ای وای!(تعجب)
نونا: چیزی نیس منم ا/ت... تو حالت بد بود من لباساتو عوض کردم...
ا/ت: ن.. نه لطفا برگرد بقیشو خودم میپوشم...
نونا: باشه...
نونا برمیگرده و ا/ت لباساشو عوض میکنه
ا/ت: حالا میتونی برگردی...
نونا: باشهـ.
نونا برمیگرده...
نونا: ا/ت قیافت کِسِله فک کنم مریض شدیاا... بریم بیمارستان؟!
ا/ت: جونگ سو همینو بهم گفت... ولی نه من بچه بودم مریض میدشمم نمیرفتم بیمارستان دارویی چیزی میخورم درست میشم... ولی الان یکم میخوام بخوابم...
نونا: اها باشه استراحت کن... من میرم
ا/ت: باش
از همدیگه خداحافظی میکنن و نونا از اتاق ا/ت خارج میشه... نونا به طرف اشپزخونه میره تا اینکه.... یکی اون میکشه سریع تواشپزخونه... نونا قلبش تند میزدو نگاش تو نگاه ینفره... اون فرد کیه؟! اون فرد کسی نبود جز جونگ سو... جونگ سو صورتش نزدیک نونا بود...و با نگاه خاصی نگاش میکرد...
جونگ سو بلافاصله لباشو نزدیک لبای نونا میکنه و لبای نونا رو میبوسه...
نونا: ج.. جونگ سو!
جونگ سو: هوم؟!
نونا: کسی که ندید؟!
جونگ سو: نه بابا... خو اصن ببینه دذرم عشقمو میبوسم دیگه
نونا: اوف از دست تو جونگ سو
و دوتاشون میزنن زیر خنده...
پرش زمانی به غروب
ویو نونا
تعجب کردم...
یعنی ا/ت تا الان خوابه...؟!از اشپزخونه خارج شدم و از پله هابالا رفتم درشو زدم... جواب نداد.. گفتم شاید چیزیش شده درو باز کردم
نونا: ا/ت خوبی؟! رنگت عین گچ شده!!
ا/ت: ن.. نه حالم خیلی بده...
🤍✪B𞀓l̾aͣcͨk̾ aͣn̾dͩ w𞀞hͪiͥtͭeͤ l̾oͦv̾eͤ✪🖤
۱۶.۷k
۲۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.