پارت۷
دارم توکدوم مسیررقدم برمیدارم
......
الان ساعت هاست ازاون حالت تکون نخردم
ازدسته ی تخت چوپی لغ کهنه کمک گرفتمو بلندشدم
تمام بدنم ازدردوسوزش می سوخت
اروم ازتخت فاصله گرفتمو به سمت دراتاق خواب راه افتادم شکی نبودکه درقفله
به جلورفتمو دستگیره دروکشیدم
ولی بازبودتعجب کردم ولی اگرم قفل بودبه راحتی بازمیشد چون دراتاق خواب خیلی فرسوده شد ه بود
درکه بازکردم اول برام نااشنابودم ولی یکم که فکرکه کردم زیرزمین عمارت بودجایی که برای من ممنوع بود
یعنی جناب کیم ممنوع کرده بود
ازدیوارکمک گرفتم برای ادامه دادن
رسیدم به درکه میخوردبه پشت عمارت اروم دستگیرهروبازکردم وشروع به راه رفتن کردم
درورودی عمارت و باز کردم
عجیب بود
وسط هفته این موقع روز ،چراانقدرساکته چراخدمتکارا نیستن
بیخیال شدم راه افتادم سمت پله ها که میرسید به طبقه بالا
همینطورکه بابدبختی و اروم اروم میرفتم بالاکه صدای اه وناله ازاتاق تهیونگ میومد
یعنی تهیونگ برگشته
کی اومده که من متوجه نشدم یعنی خبری ازمن نگرفته
اصن مگه من براش مهمم که خبری بگیره
اروم اروم به راهم ادامه میدادم برای اینکه به اتاقم برسم بایداز اناق اون دوتا ردمیشدم اوففففف
جناب کیم وهمسرعزیزشون همه چیرمو ازم گرفتن فقط مونده بوداتاقم البته اتاقی که یه زمانی اتاق منو تهیونگ بودوچون همسرعززشون ازاتاق بدشون میومدتواون اتاق نموندن البته الان اتاق بدون وسیله فقط یه کمد که لباسام توش هست بدون تخته خواب.
اوایل برام تعجب بودکه چرا گذاشتن اتاقم بعل اتاقشون باشه
البته تهیونگم می خواست من اتاقم پایین باشه ولی همسربسیاردلسوزشون اجازه ندادن ولی بعدمعلوم شد برای اینکه حرص منو دربیاره به این دلیل که هرشب بسات بکن بکن دارن به خاطر همون
بیخیال شدم تصمیم گرفتم بدون سروصداازکناراتاقشون ردبشومزاحم بسات اهم اهمشون نشم همینطورکه داشتم ردمیشدم صدای نااشنایی به گوشم رسید
_آه جیهو چقدرداغی
×آههههه ازحرارت توداغم
+چی جیهودیگه خرکیه
این صدای کیه
......
الان ساعت هاست ازاون حالت تکون نخردم
ازدسته ی تخت چوپی لغ کهنه کمک گرفتمو بلندشدم
تمام بدنم ازدردوسوزش می سوخت
اروم ازتخت فاصله گرفتمو به سمت دراتاق خواب راه افتادم شکی نبودکه درقفله
به جلورفتمو دستگیره دروکشیدم
ولی بازبودتعجب کردم ولی اگرم قفل بودبه راحتی بازمیشد چون دراتاق خواب خیلی فرسوده شد ه بود
درکه بازکردم اول برام نااشنابودم ولی یکم که فکرکه کردم زیرزمین عمارت بودجایی که برای من ممنوع بود
یعنی جناب کیم ممنوع کرده بود
ازدیوارکمک گرفتم برای ادامه دادن
رسیدم به درکه میخوردبه پشت عمارت اروم دستگیرهروبازکردم وشروع به راه رفتن کردم
درورودی عمارت و باز کردم
عجیب بود
وسط هفته این موقع روز ،چراانقدرساکته چراخدمتکارا نیستن
بیخیال شدم راه افتادم سمت پله ها که میرسید به طبقه بالا
همینطورکه بابدبختی و اروم اروم میرفتم بالاکه صدای اه وناله ازاتاق تهیونگ میومد
یعنی تهیونگ برگشته
کی اومده که من متوجه نشدم یعنی خبری ازمن نگرفته
اصن مگه من براش مهمم که خبری بگیره
اروم اروم به راهم ادامه میدادم برای اینکه به اتاقم برسم بایداز اناق اون دوتا ردمیشدم اوففففف
جناب کیم وهمسرعزیزشون همه چیرمو ازم گرفتن فقط مونده بوداتاقم البته اتاقی که یه زمانی اتاق منو تهیونگ بودوچون همسرعززشون ازاتاق بدشون میومدتواون اتاق نموندن البته الان اتاق بدون وسیله فقط یه کمد که لباسام توش هست بدون تخته خواب.
اوایل برام تعجب بودکه چرا گذاشتن اتاقم بعل اتاقشون باشه
البته تهیونگم می خواست من اتاقم پایین باشه ولی همسربسیاردلسوزشون اجازه ندادن ولی بعدمعلوم شد برای اینکه حرص منو دربیاره به این دلیل که هرشب بسات بکن بکن دارن به خاطر همون
بیخیال شدم تصمیم گرفتم بدون سروصداازکناراتاقشون ردبشومزاحم بسات اهم اهمشون نشم همینطورکه داشتم ردمیشدم صدای نااشنایی به گوشم رسید
_آه جیهو چقدرداغی
×آههههه ازحرارت توداغم
+چی جیهودیگه خرکیه
این صدای کیه
۵.۱k
۲۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.