Part 32
Part32
لبامو نزدیک لباش کردم که خودش کمرمو گرفت اون دستش رو هم روی رونم گذشت رونم رو فشار میداد و لبام رو مک میزد منم همکاریش میکردم
بعد ۳ مین نفس کم آوردم زدم به شونش که از لبام دل کند
تهیونگ: اههه بیبی خیلی خوب بود
ات :(نفس زدن)
تهیونگ :پس باید از این به بعد بیشتر شهر بازی ببرمت
ات :عهههه نه
تهیونگ: نبرمت
ات :چرا ولی دیگه همین یه بار بود بوست کردم
تهیونگ: یعنی دیگه بوسم نمیکنی
ات :حالا برو دیر میرسیم خونه (خجالت)
تهیونگ: باشه بیب
ات :هیچی نگفت
رفتیم خونه مامان باباهمامون داشتن اخبار میدیدن که سرشونو بهمون برگردوندن
م.ت: بچه ها کجا بودین
ات: رفته بودیم بیرون
م.ا :کاری نکردین که
تهیونگ: خالههههههه
ات: مامااااانننننن
م.ا: چیه خب همینجوری گفتم شاید کرده باشین
ات :نه نکردیم (خجالت)
پ.ت: ولشون کن جوونن بچه ها برین لباساتونو عوض کنید بیان غذا بخورین
ات: ببین تو بیرون وایسا تا من لباسامو عوض کنم بعد من میرم بیرون تو عوض کن
تهیونگ :باش
(ویو تهیونگ )
رفت تو اتاق ات ولی در یزرش واز بود منم از اون یزره دیدم وای چقدر ات بدن خوبی داره سینش بزرگ و سفید رون هاش باریک اصلا اوف داغ کرده بودم
ات یه تیشرت گشاد پوشیدم تا زانوم با یه شلوارک کوتاه مشکی و رفتم بیرون
لبامو نزدیک لباش کردم که خودش کمرمو گرفت اون دستش رو هم روی رونم گذشت رونم رو فشار میداد و لبام رو مک میزد منم همکاریش میکردم
بعد ۳ مین نفس کم آوردم زدم به شونش که از لبام دل کند
تهیونگ: اههه بیبی خیلی خوب بود
ات :(نفس زدن)
تهیونگ :پس باید از این به بعد بیشتر شهر بازی ببرمت
ات :عهههه نه
تهیونگ: نبرمت
ات :چرا ولی دیگه همین یه بار بود بوست کردم
تهیونگ: یعنی دیگه بوسم نمیکنی
ات :حالا برو دیر میرسیم خونه (خجالت)
تهیونگ: باشه بیب
ات :هیچی نگفت
رفتیم خونه مامان باباهمامون داشتن اخبار میدیدن که سرشونو بهمون برگردوندن
م.ت: بچه ها کجا بودین
ات: رفته بودیم بیرون
م.ا :کاری نکردین که
تهیونگ: خالههههههه
ات: مامااااانننننن
م.ا: چیه خب همینجوری گفتم شاید کرده باشین
ات :نه نکردیم (خجالت)
پ.ت: ولشون کن جوونن بچه ها برین لباساتونو عوض کنید بیان غذا بخورین
ات: ببین تو بیرون وایسا تا من لباسامو عوض کنم بعد من میرم بیرون تو عوض کن
تهیونگ :باش
(ویو تهیونگ )
رفت تو اتاق ات ولی در یزرش واز بود منم از اون یزره دیدم وای چقدر ات بدن خوبی داره سینش بزرگ و سفید رون هاش باریک اصلا اوف داغ کرده بودم
ات یه تیشرت گشاد پوشیدم تا زانوم با یه شلوارک کوتاه مشکی و رفتم بیرون
۱۲.۱k
۲۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.