The last part
ویو ات :
* توی تالار عروسی *
همه مهمونا اومده بودن . بالاخره دسته گلمو برداشتم و آروم به سمت جونگ کوک حرکت کردم . همه بهم زل زده بودن . رسیدم و روبه روش وایستادم . ( اون آقاهه ای که اینارو زن و شوهر اعلام میکنه با " )
"خانم کیم ات ، مایلید آقای جئون جونگ کوک رو به عنوان همسر خود میپذیرید ؟
بی وقفه گفتم
+بله
"اقای جئون جونگ کوک ، مایلید خانم کیم ات رو به عنوان همسر خود بپذیرید ؟
_بله
"من این دو را زن و شوهر اعلام میکنم .
همه شروع کردن به گفتن "همدیگرو ببوسین" .
ما به هم نگاهی انداختیم و لبخندی زدیم و آروم همو بوسیدیم .
* فلش بک به قبل عروسی *
رفتیم روی یک صندلی نشستیم و شروع کردیم به خوردن .
+میگم که ... تو از این ازدواج راضی ای ؟
_آره
تعجب کردم . بدون وقفه گفتم
+منظورت چیه ؟
_از روز اول دانشگاه ، خیلی توجهمو جلب کردی . همیشه باعث میشدی توی دلم بخندم ، نمیدونستم چه حسی دارم ولی انکارش میکردم که دوست دارم . هرچی زمان بیشتر میگذشت ، بیشتر بهت وابسته میشدم . وقتی اونشب منو بوسیدی . حسم بهت قوی تر شد . همیشه بهت القاب بد میدادم ولی ته دلم چیز دیگه ای بود . اونشب هم که مست کردیم و رابطه داشتیم ، من واقعا مست نبودم . فقط چون میدونستم تو فکر میکنی من مستم اینکارو کردم ، چون دوستت دارم ، ات .
با این حرفاش یهو قانع شدم . قانع شدم که از اولش منم دوسش داشتم . دست خودم نبود که گفتم
+منم خیلی دوست دارم .
هردو لبخند زدیم که یهو خندمون گرفت . ۱۰ مین در حال خندیدن بودیم
+واییییییییییی دلم وای .... ( خنده ، خنده خنده ) آخ چقدر خندیدیم
_خیلی ( خنده ، خنده ، خنده ) خوب بود . ووی دلم ( خنده )
+ولی من واقعا گفتم ، خیلی دوست دارم ( لبخند )
_منم خیلی دوست دارم ( خنده خرگوشی )
________________
قصه ی ما به سر رسید ، کلاغه به خونش نرسید 🦋🌸
این بود از پارت آخر فیکمون . خوب بود ؟ دوسش داشتین ؟
* توی تالار عروسی *
همه مهمونا اومده بودن . بالاخره دسته گلمو برداشتم و آروم به سمت جونگ کوک حرکت کردم . همه بهم زل زده بودن . رسیدم و روبه روش وایستادم . ( اون آقاهه ای که اینارو زن و شوهر اعلام میکنه با " )
"خانم کیم ات ، مایلید آقای جئون جونگ کوک رو به عنوان همسر خود میپذیرید ؟
بی وقفه گفتم
+بله
"اقای جئون جونگ کوک ، مایلید خانم کیم ات رو به عنوان همسر خود بپذیرید ؟
_بله
"من این دو را زن و شوهر اعلام میکنم .
همه شروع کردن به گفتن "همدیگرو ببوسین" .
ما به هم نگاهی انداختیم و لبخندی زدیم و آروم همو بوسیدیم .
* فلش بک به قبل عروسی *
رفتیم روی یک صندلی نشستیم و شروع کردیم به خوردن .
+میگم که ... تو از این ازدواج راضی ای ؟
_آره
تعجب کردم . بدون وقفه گفتم
+منظورت چیه ؟
_از روز اول دانشگاه ، خیلی توجهمو جلب کردی . همیشه باعث میشدی توی دلم بخندم ، نمیدونستم چه حسی دارم ولی انکارش میکردم که دوست دارم . هرچی زمان بیشتر میگذشت ، بیشتر بهت وابسته میشدم . وقتی اونشب منو بوسیدی . حسم بهت قوی تر شد . همیشه بهت القاب بد میدادم ولی ته دلم چیز دیگه ای بود . اونشب هم که مست کردیم و رابطه داشتیم ، من واقعا مست نبودم . فقط چون میدونستم تو فکر میکنی من مستم اینکارو کردم ، چون دوستت دارم ، ات .
با این حرفاش یهو قانع شدم . قانع شدم که از اولش منم دوسش داشتم . دست خودم نبود که گفتم
+منم خیلی دوست دارم .
هردو لبخند زدیم که یهو خندمون گرفت . ۱۰ مین در حال خندیدن بودیم
+واییییییییییی دلم وای .... ( خنده ، خنده خنده ) آخ چقدر خندیدیم
_خیلی ( خنده ، خنده ، خنده ) خوب بود . ووی دلم ( خنده )
+ولی من واقعا گفتم ، خیلی دوست دارم ( لبخند )
_منم خیلی دوست دارم ( خنده خرگوشی )
________________
قصه ی ما به سر رسید ، کلاغه به خونش نرسید 🦋🌸
این بود از پارت آخر فیکمون . خوب بود ؟ دوسش داشتین ؟
۱۰.۱k
۳۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.