فردا صبح :
فردا صبح :
راشل با خستگی از خواب بلند شد سرش خیلی درد میکرد که یهو خدمتکار وارد اتاق شد سینی دستش بود که داخلش اب و قرص بود خدمتکار پایه تخت رفت گفت :خانم این قرص خماریه اقای استفان گفت براتون بیارم
راشل دستی به موهاش کشید گفت اوکی و خدمتکار رفت، راشل با یاده اتفاقات دیشب ری اکشنی نشون نداد در هر حالت اون یه روزی منو میبینه چه بهتر که تو اینستا ببینه امروز برمیگشتم به کره دیگه واقعا شروع شده، بعد از چند دیقه چمدونم رو بستم یعنی اخرین چمدونم رو لباسمم پوشیدم(اسلاید بعدی) و پایین رفتم تمام زیر دستام تمام مامورام همه به صف بودن وقتی رفتم همشون یکجا احترام گذاشتن گفتن:سفر خوبی داشته باشید
پوزخندی زدم و گفتم:صد درصد از عمارت رفتم بیرون استفان منتظر بود بعد دیدن من در ماشین باز کرد و خودش نشست و شروع به رانندگی کرد
استفان:معلومه کاملا حاضر و اماده ای
اشاره به لباسم کرد
راشل:من همیشه خوش استایلم، جز این کار میتونم چیکار کنم؟ میتونم از انتقامم پشیمون شم؟
استفان:چی میشه اگه از انتقامت پشیمون شی
راشل:اون موقع واقعا حس میکنم که زنده نیستم
اسکاتلند :
اگه اون واقعا زنده باشه اگه واقعا زنده باشه من... من واقعا خیلی خوشحالم
دستیار:قربان اون زنده است اون واقعاً زنده است قربان یعنی الان دیگه شما نیاز نیست دیگه اینقدر عذاب داشته باشید دیگه نیاز نیست مثل قبل ۴ سال مخفی بمونید
جیمین:باید هر چه زودتر ببینمش (از چشم جیمین یه قطره اشک پایین اومد زود پاکش کرد)
دستیار:قربان مکان ویدیو روسیه بوده هرچه زودتر هواپیما رو اماده میکنم
جیمین:نه این اصلا جور در نمیاد اگه راشل از خودش ویدیو گذاشته باشه حتماً یه بازی بزرگ در راهه به زودی راشل خودشو نشون میده. بجایه روسیه میریم کره!
دستیار:چشم قربان
کره جنوبی 21:40
...... :خبر هایه جدید همین الان سیاستمدار روسی معروف به داتارا به وطن خودش بازگشت، ویدیو هایه زیادی به صورت زنده در دسترس ما هستن
........
استفان :سریع بیا بریم مواظب باش ماسک تو درنیار و همینطور عینکت
راشل:خودم میدونم
هرجور که شده سوار ون مشکی که استفان قبلا سفارش داده بود شدن از شر خبرگذار ها راحت شدن
#فیک
راشل با خستگی از خواب بلند شد سرش خیلی درد میکرد که یهو خدمتکار وارد اتاق شد سینی دستش بود که داخلش اب و قرص بود خدمتکار پایه تخت رفت گفت :خانم این قرص خماریه اقای استفان گفت براتون بیارم
راشل دستی به موهاش کشید گفت اوکی و خدمتکار رفت، راشل با یاده اتفاقات دیشب ری اکشنی نشون نداد در هر حالت اون یه روزی منو میبینه چه بهتر که تو اینستا ببینه امروز برمیگشتم به کره دیگه واقعا شروع شده، بعد از چند دیقه چمدونم رو بستم یعنی اخرین چمدونم رو لباسمم پوشیدم(اسلاید بعدی) و پایین رفتم تمام زیر دستام تمام مامورام همه به صف بودن وقتی رفتم همشون یکجا احترام گذاشتن گفتن:سفر خوبی داشته باشید
پوزخندی زدم و گفتم:صد درصد از عمارت رفتم بیرون استفان منتظر بود بعد دیدن من در ماشین باز کرد و خودش نشست و شروع به رانندگی کرد
استفان:معلومه کاملا حاضر و اماده ای
اشاره به لباسم کرد
راشل:من همیشه خوش استایلم، جز این کار میتونم چیکار کنم؟ میتونم از انتقامم پشیمون شم؟
استفان:چی میشه اگه از انتقامت پشیمون شی
راشل:اون موقع واقعا حس میکنم که زنده نیستم
اسکاتلند :
اگه اون واقعا زنده باشه اگه واقعا زنده باشه من... من واقعا خیلی خوشحالم
دستیار:قربان اون زنده است اون واقعاً زنده است قربان یعنی الان دیگه شما نیاز نیست دیگه اینقدر عذاب داشته باشید دیگه نیاز نیست مثل قبل ۴ سال مخفی بمونید
جیمین:باید هر چه زودتر ببینمش (از چشم جیمین یه قطره اشک پایین اومد زود پاکش کرد)
دستیار:قربان مکان ویدیو روسیه بوده هرچه زودتر هواپیما رو اماده میکنم
جیمین:نه این اصلا جور در نمیاد اگه راشل از خودش ویدیو گذاشته باشه حتماً یه بازی بزرگ در راهه به زودی راشل خودشو نشون میده. بجایه روسیه میریم کره!
دستیار:چشم قربان
کره جنوبی 21:40
...... :خبر هایه جدید همین الان سیاستمدار روسی معروف به داتارا به وطن خودش بازگشت، ویدیو هایه زیادی به صورت زنده در دسترس ما هستن
........
استفان :سریع بیا بریم مواظب باش ماسک تو درنیار و همینطور عینکت
راشل:خودم میدونم
هرجور که شده سوار ون مشکی که استفان قبلا سفارش داده بود شدن از شر خبرگذار ها راحت شدن
#فیک
۳.۶k
۰۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.