ا.ت. من باید چیکار کنم؟
ا.ت. من باید چیکار کنم؟
کوک. فقط آدرس خونتون رو بده و فردا همراه مک میای خونتون
ا.ت. حتما باید فردا برییییی؟
کوک. اره
ا.ت. باشش(حرص)
کوک. مگه چیه
ا.ت. هیچی..
کوک. فکرشو نکن که بهش بگی
ا.ت. نمیگم
کوک. آفرین
ا.ت. الان باید چیکار کنم
کوک. امروز رو پیشه من میمونی
ا.ت. چییی یعنی من نباید برم آخرین بار داداشم رو ببینم(بغض)
کوک. باشهه خودتو اونطوری نکن
ا.ت. یسس مرسی.
یهو دست خودم نبود که بقلش کردم
و بهم نگاه کرد و خندید
کوک. گفتم باشه دیگه ولم کن حالا(خنده)
ا.ت. باش
پرش زمانی به رفتن خونه
جونگکوک منو رسوند خونه و پایین منتظرم بود رفتم داخل و در زدم که با چهره عصبی دنی مواجعه شدم
دنی. معلوم هست کدوم گوری هستی؟
وقتی دنی رو دیدم به این فکر کردم که با زندگیم چیکار کردم یهو گریم گرفت و این بچه ها دنی رو بقل کردم
ا.ت. اوپااااا(گریه)
دنی. چته؟(ترس)
ا.ت. دلم برات تنگ میشهه(گریه)
دنی. چی میگی حالت خوبه؟
ا.ت. تو نمیدونی چه اتفاقی افتاده ولی میفهمی
دنی. ا.ت چیزی مصرف کردی؟(مصرف؟ مگه مواده؟🤣)
ا.ت. من باید برم اوپا بقلم کن دلم برات تنگ میشه
دنی. ا.ت کجا بری ؟
ا.ت. نمیتونم بهت بگم بقلم کن دیگه(گریه)
دنی. باشه باشه گریه نکن اونی من
دنی بقلم کرد و منم سفت بقلش کردم و رو سرم رو دست کشید و باهاش خدافظی کردم و اومدم پایین اشکامو پاک کردم تا کوک نبینه و سوار ماشین شدم
کوک. دیدیش؟
ا.ت. اره حالا بریم
کوک. گریه کردی؟
ا.ت. نه
کوک. همین الانم میتونستم بیام بالا کلش رو بکنم
ا.ت. کوک ول کن گفتم بریم
کوک. کوک؟
ا.ت. اره مگه جونگکوک اسمت نیست؟
کوک. چرا ولی تو همیشه جئون صدام میکردی
ا.ت. خب آدما وقتی باهم صمیمی تر میشن این میشه دیگه
یهو دیدم کوک بهم نیشخند زد و گفت
کوک. باشه
ا.ت. حالا حرکت کن
کوک. خیلی خب بزن بریم
حرکت کردیم سمت خونه ی کوک
و...
کوک. فقط آدرس خونتون رو بده و فردا همراه مک میای خونتون
ا.ت. حتما باید فردا برییییی؟
کوک. اره
ا.ت. باشش(حرص)
کوک. مگه چیه
ا.ت. هیچی..
کوک. فکرشو نکن که بهش بگی
ا.ت. نمیگم
کوک. آفرین
ا.ت. الان باید چیکار کنم
کوک. امروز رو پیشه من میمونی
ا.ت. چییی یعنی من نباید برم آخرین بار داداشم رو ببینم(بغض)
کوک. باشهه خودتو اونطوری نکن
ا.ت. یسس مرسی.
یهو دست خودم نبود که بقلش کردم
و بهم نگاه کرد و خندید
کوک. گفتم باشه دیگه ولم کن حالا(خنده)
ا.ت. باش
پرش زمانی به رفتن خونه
جونگکوک منو رسوند خونه و پایین منتظرم بود رفتم داخل و در زدم که با چهره عصبی دنی مواجعه شدم
دنی. معلوم هست کدوم گوری هستی؟
وقتی دنی رو دیدم به این فکر کردم که با زندگیم چیکار کردم یهو گریم گرفت و این بچه ها دنی رو بقل کردم
ا.ت. اوپااااا(گریه)
دنی. چته؟(ترس)
ا.ت. دلم برات تنگ میشهه(گریه)
دنی. چی میگی حالت خوبه؟
ا.ت. تو نمیدونی چه اتفاقی افتاده ولی میفهمی
دنی. ا.ت چیزی مصرف کردی؟(مصرف؟ مگه مواده؟🤣)
ا.ت. من باید برم اوپا بقلم کن دلم برات تنگ میشه
دنی. ا.ت کجا بری ؟
ا.ت. نمیتونم بهت بگم بقلم کن دیگه(گریه)
دنی. باشه باشه گریه نکن اونی من
دنی بقلم کرد و منم سفت بقلش کردم و رو سرم رو دست کشید و باهاش خدافظی کردم و اومدم پایین اشکامو پاک کردم تا کوک نبینه و سوار ماشین شدم
کوک. دیدیش؟
ا.ت. اره حالا بریم
کوک. گریه کردی؟
ا.ت. نه
کوک. همین الانم میتونستم بیام بالا کلش رو بکنم
ا.ت. کوک ول کن گفتم بریم
کوک. کوک؟
ا.ت. اره مگه جونگکوک اسمت نیست؟
کوک. چرا ولی تو همیشه جئون صدام میکردی
ا.ت. خب آدما وقتی باهم صمیمی تر میشن این میشه دیگه
یهو دیدم کوک بهم نیشخند زد و گفت
کوک. باشه
ا.ت. حالا حرکت کن
کوک. خیلی خب بزن بریم
حرکت کردیم سمت خونه ی کوک
و...
۶.۷k
۰۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.