هیونجین سیگما p7
راوی: داشت لباس زیر میپوشید که یهو ات اومد تو
هیونجین: عزیزم چیکار میکنی در بزن بیا تو دیگه
ات: حالا هوچی نشو نپوش دربیار بیا لباس های منم در بیار
هیونجین: چ . . ی میگی
ات: بیا دیگه
راوی: هیونجین و ات کارا🔞کردن و بعدش رفتن شام خوردن
(پرش زمانی صبح)
هیونجین: عزیزم پاشو بیا صبحانه رو بخوریم بریم مدرسه
ات: الان عشقم
راوی: ات بلند شد از خواب و لباس رو پوشید و دارن میرن مدرسه
هیونجین: عشقم چُرت دیگه بسه بلند شو رسیدیم
ات: اوکیه
(پرش زمانی سر کلاس)
معلم: بچه ها ما یک دانش آموز جدید وارد مدرسه کردیم به اسم یوری (دختره)
جون هو: آخ جون شاید بتونم مخش رو بزنم
هیونجین: ات ببین این دختره رو میتونیم برا جون هو اوکیش کنیما
ات: آره من میتونم خیلی راحت اوکیش کنم
(پرش زمانی زنگ تفریح)
هیونجین: برو باهاش صحبت کن عزیزم منم میرم با جون هو صحبت میکنم
راوی: ات رفت پیش یوری باهاش در مورد جون هو صحبت بکنه
ات: سلام اسمت چیه؟ البته تو کلاس بهمون گفته بود معلم
یوری: آره تو اسمت چیه؟
ات: من ات هستم
یوری: خوشبختم
ات: همچنین . یوری یه سوال تو الان رل داری؟
یوری: دوست داشتم داشته باشم ولی ندارم
ات: اگه بخوای میتونم برات جور کنم . میخوای؟
یوری: آره حداقل از تنهایی درام
راوی: الان هم هیونجین داره با جون هو صحبت میکنه
هیونجین: داداش از این دختر جدیده خوشت میاد؟
جون هو: یوری رو میگی؟
هیونجین: او آقا رو نگاه کن اسمشم سریع یاد گرفت
جون هو: داداش بهت واقعیت رو بگم
هیونجین: بگو
جون هو: نمیتونم
هیونجین: داداش مگه من تنها بودم به تو راست همچی رو نگفتم حالا تو هم بهم بگو
جون هو: باشه . ازش خیلی خوشم میاد داداش🥺ولی میدونم بهم پا نمیده
راوی: ات اومد سمت هیونجین و گفت اوکی داده دختره
هیونجین: پاشو ببرمت پیشش
ویو جون هو: یا خدا نفس عمیق بکش میتونی
راوی: یوری قیافه جون هو رو دید و با هم صحبت کردن و یوری جواب خودش رو گفت .....
(ادامه در پارت ۸)😘❤️🩹
هیونجین: عزیزم چیکار میکنی در بزن بیا تو دیگه
ات: حالا هوچی نشو نپوش دربیار بیا لباس های منم در بیار
هیونجین: چ . . ی میگی
ات: بیا دیگه
راوی: هیونجین و ات کارا🔞کردن و بعدش رفتن شام خوردن
(پرش زمانی صبح)
هیونجین: عزیزم پاشو بیا صبحانه رو بخوریم بریم مدرسه
ات: الان عشقم
راوی: ات بلند شد از خواب و لباس رو پوشید و دارن میرن مدرسه
هیونجین: عشقم چُرت دیگه بسه بلند شو رسیدیم
ات: اوکیه
(پرش زمانی سر کلاس)
معلم: بچه ها ما یک دانش آموز جدید وارد مدرسه کردیم به اسم یوری (دختره)
جون هو: آخ جون شاید بتونم مخش رو بزنم
هیونجین: ات ببین این دختره رو میتونیم برا جون هو اوکیش کنیما
ات: آره من میتونم خیلی راحت اوکیش کنم
(پرش زمانی زنگ تفریح)
هیونجین: برو باهاش صحبت کن عزیزم منم میرم با جون هو صحبت میکنم
راوی: ات رفت پیش یوری باهاش در مورد جون هو صحبت بکنه
ات: سلام اسمت چیه؟ البته تو کلاس بهمون گفته بود معلم
یوری: آره تو اسمت چیه؟
ات: من ات هستم
یوری: خوشبختم
ات: همچنین . یوری یه سوال تو الان رل داری؟
یوری: دوست داشتم داشته باشم ولی ندارم
ات: اگه بخوای میتونم برات جور کنم . میخوای؟
یوری: آره حداقل از تنهایی درام
راوی: الان هم هیونجین داره با جون هو صحبت میکنه
هیونجین: داداش از این دختر جدیده خوشت میاد؟
جون هو: یوری رو میگی؟
هیونجین: او آقا رو نگاه کن اسمشم سریع یاد گرفت
جون هو: داداش بهت واقعیت رو بگم
هیونجین: بگو
جون هو: نمیتونم
هیونجین: داداش مگه من تنها بودم به تو راست همچی رو نگفتم حالا تو هم بهم بگو
جون هو: باشه . ازش خیلی خوشم میاد داداش🥺ولی میدونم بهم پا نمیده
راوی: ات اومد سمت هیونجین و گفت اوکی داده دختره
هیونجین: پاشو ببرمت پیشش
ویو جون هو: یا خدا نفس عمیق بکش میتونی
راوی: یوری قیافه جون هو رو دید و با هم صحبت کردن و یوری جواب خودش رو گفت .....
(ادامه در پارت ۸)😘❤️🩹
۶.۲k
۰۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.