صبح :
مامان کوک از این به بعد اسمش جیا هس🗿🗿(کمبود اسم🗿)
جیا : صبح ساعت ۷ از خواب بیدار شدم و کم کم باید چمدونم رو میبستم چون ساعت ۹:۳۰پرواز داشتم
ات ویو اطراف ساعت ۸ بود که بیدار شدم سعی کردم دوباره بخوابم ولی نشد🗿
پس بلند شدم برم صبحانه بخورم رفتم از پله ها پایین که با هیچ صبحانه ای روبه رو نشدم
پس تصمیم گرفتم از یخچال یچی بردارم بخورم
جیا ویو : بعد از جم کردن چمدون و پوشیدن لباسام که ساعت ۸:۵۰ شد پس چمدون ها رو از پله پایین آوردم و رفتم سمت آشپزخونه که یچی برا اینکه توی راه گرسنه ام نشه بخورم که ات رو دیدم .
ات که داشت روی میز صبحانه اش رو میخورد جیا هم پس رفت کنارش نشت و شروع به خوردن صبحانه کرد که ات گفت :
اوه مامان ساعت چند پرواز داری ؟
جیا :ساعت ۹:۳۰
ات :الان ساعت ۹ نظرت خیلی دیر نیس
جیا : چرا خیلی دیر شده اوه ات وقتی کوک از خواب پاشد بهش بگو که من رفتم و بگو که ۷ روز نیستم
ات : باشه مامان
جیا : پس فعلا ات دوست دارم دخترم.
ات ویو : بعد از اینکه مامان رفت ......
جیا : صبح ساعت ۷ از خواب بیدار شدم و کم کم باید چمدونم رو میبستم چون ساعت ۹:۳۰پرواز داشتم
ات ویو اطراف ساعت ۸ بود که بیدار شدم سعی کردم دوباره بخوابم ولی نشد🗿
پس بلند شدم برم صبحانه بخورم رفتم از پله ها پایین که با هیچ صبحانه ای روبه رو نشدم
پس تصمیم گرفتم از یخچال یچی بردارم بخورم
جیا ویو : بعد از جم کردن چمدون و پوشیدن لباسام که ساعت ۸:۵۰ شد پس چمدون ها رو از پله پایین آوردم و رفتم سمت آشپزخونه که یچی برا اینکه توی راه گرسنه ام نشه بخورم که ات رو دیدم .
ات که داشت روی میز صبحانه اش رو میخورد جیا هم پس رفت کنارش نشت و شروع به خوردن صبحانه کرد که ات گفت :
اوه مامان ساعت چند پرواز داری ؟
جیا :ساعت ۹:۳۰
ات :الان ساعت ۹ نظرت خیلی دیر نیس
جیا : چرا خیلی دیر شده اوه ات وقتی کوک از خواب پاشد بهش بگو که من رفتم و بگو که ۷ روز نیستم
ات : باشه مامان
جیا : پس فعلا ات دوست دارم دخترم.
ات ویو : بعد از اینکه مامان رفت ......
۶.۴k
۰۵ اسفند ۱۴۰۲