رخواستی
رخواستی
#از اونوو
موضوع:وقتی دعوا میکنید بهت سیلی میزنه
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
+:اصلا ب تو چ.......
ویو ا.ت
با احساس کردن سوزش رویه صورت اشکام خود ب خود ریختین بدون هیچ حرفی ب چشماش نگاه کردم معلوم بود پشیمون شده
که ب حرف در اومدم و گفتم
+:چرا.....چرا میزنی هق دارم میگم من خونه سوا بودم(داد و گریه)
_:ببخشید......گریه نکن باش م..ن من کاره اشتباهی کردم ببخشید
(ویو من._.)
اونو ا.ت رو بغل کرد و ا.ت شروع کرد گریه کرد با صدای بلند
(ببخشید بی ادبی نشه ولی ا.ت خودش جواب داد و سیلی حقش بود)
_:ببخشید دیگه گریه نکن
+:ولم.... کن هق ولم کن ......عوضی هق
ا.ت مقاومت میکرد که از بغل اونوو بیاد بیرون ولی نتونست و اونوو با کلی تلاش ا.ت رو آروم کرد
(پرش زمانی فردا ا.ت هنوز چصه)
ویو اونوو
من واقعا از کار دیشب که با ا.ت کردم پشیمونم تصمیم گرفتم ا.ت رو ب ی رستوران ببرم و از دلش دربیارم سر راهم ی رستوران دیدم خیلی شیک بود واردش شدم و رستوران رو رزرف کردم و گفتم که میزو پره گل کنن و از سر راهم ی سرویس گردنبند و گشواره با الماس ابی خیلی قشنگ و ی دسته گل گرفتم (عکس میزارم گله خیلی بزرگه هعیییییی خلاصه)بعد از خرید اینا رفتم سمت خونه نمیدونستم چطور به ا. ت بگم یا ببرمش اها سوپرایز اش کنم خوبه به نظرم اوکی باشه رفم داخل رفتم داخل اشپزخونه نبود رفتم داخل هال نبود داشتم نگران میشدم که دیدم داخل اتاق بود روی تخت نشسته بود داشت موهاشو شونه میزد رفتم سمتش به حرف در امدم
_: ا. ت
+:............(ادامه دارد)
_: خوب تا ساعت 6اماده باش
+: کجا میخوام بریم ( با صدای گرفته)
_: بعد میفهمی
+: اوک ( با سردی )
پرش ساعت 6عصر
ا. ت اماده شده بود از صداش معلوم خیلی گریه کرده بود ولی الان از دلش در میارم سوار ماشین شدیم تا وقتیکه رسیدیم هیچ حرفی بینمون در و بدل نشود
ویو ا. ت
وقتی اون وو بهم گفت اماده شو اماده شدم و یه ارایش لایت زدم و به موهام یه حالت دادم و رفتم سوار ماشین شدم تو راه هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشود دیدم که اونوو پیش یه رستوران پارک کرد ذوق کردم ولی به رو خودم نیوردم یعنی میخواد از دلم در بیاره وای خداااا از ماشین پیاده شدیم و وارده رستوران شدیم اونوو انگار رستوران رو رزرف کرده بود کسی تو رستوران نبود ب میز رسیدیم و اونوو صندلي رو کشید برام و من نشستم اون هم ننشست و ب حرف در اومد
_:ا.ت واقعا معذرت میخوام کاره اشتباهی کردم ببخشید
+:دیگه تکرارش نمیکنی
_:قول میدم
اونوو بلند شد و منو بغل کرد منم بغلش کردم بعد ازم جدا شد و ی بوسه ای رو لبام گذاشت (پایان)
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
خب اینو واقعا تر زدم😶💔
#از اونوو
موضوع:وقتی دعوا میکنید بهت سیلی میزنه
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
+:اصلا ب تو چ.......
ویو ا.ت
با احساس کردن سوزش رویه صورت اشکام خود ب خود ریختین بدون هیچ حرفی ب چشماش نگاه کردم معلوم بود پشیمون شده
که ب حرف در اومدم و گفتم
+:چرا.....چرا میزنی هق دارم میگم من خونه سوا بودم(داد و گریه)
_:ببخشید......گریه نکن باش م..ن من کاره اشتباهی کردم ببخشید
(ویو من._.)
اونو ا.ت رو بغل کرد و ا.ت شروع کرد گریه کرد با صدای بلند
(ببخشید بی ادبی نشه ولی ا.ت خودش جواب داد و سیلی حقش بود)
_:ببخشید دیگه گریه نکن
+:ولم.... کن هق ولم کن ......عوضی هق
ا.ت مقاومت میکرد که از بغل اونوو بیاد بیرون ولی نتونست و اونوو با کلی تلاش ا.ت رو آروم کرد
(پرش زمانی فردا ا.ت هنوز چصه)
ویو اونوو
من واقعا از کار دیشب که با ا.ت کردم پشیمونم تصمیم گرفتم ا.ت رو ب ی رستوران ببرم و از دلش دربیارم سر راهم ی رستوران دیدم خیلی شیک بود واردش شدم و رستوران رو رزرف کردم و گفتم که میزو پره گل کنن و از سر راهم ی سرویس گردنبند و گشواره با الماس ابی خیلی قشنگ و ی دسته گل گرفتم (عکس میزارم گله خیلی بزرگه هعیییییی خلاصه)بعد از خرید اینا رفتم سمت خونه نمیدونستم چطور به ا. ت بگم یا ببرمش اها سوپرایز اش کنم خوبه به نظرم اوکی باشه رفم داخل رفتم داخل اشپزخونه نبود رفتم داخل هال نبود داشتم نگران میشدم که دیدم داخل اتاق بود روی تخت نشسته بود داشت موهاشو شونه میزد رفتم سمتش به حرف در امدم
_: ا. ت
+:............(ادامه دارد)
_: خوب تا ساعت 6اماده باش
+: کجا میخوام بریم ( با صدای گرفته)
_: بعد میفهمی
+: اوک ( با سردی )
پرش ساعت 6عصر
ا. ت اماده شده بود از صداش معلوم خیلی گریه کرده بود ولی الان از دلش در میارم سوار ماشین شدیم تا وقتیکه رسیدیم هیچ حرفی بینمون در و بدل نشود
ویو ا. ت
وقتی اون وو بهم گفت اماده شو اماده شدم و یه ارایش لایت زدم و به موهام یه حالت دادم و رفتم سوار ماشین شدم تو راه هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشود دیدم که اونوو پیش یه رستوران پارک کرد ذوق کردم ولی به رو خودم نیوردم یعنی میخواد از دلم در بیاره وای خداااا از ماشین پیاده شدیم و وارده رستوران شدیم اونوو انگار رستوران رو رزرف کرده بود کسی تو رستوران نبود ب میز رسیدیم و اونوو صندلي رو کشید برام و من نشستم اون هم ننشست و ب حرف در اومد
_:ا.ت واقعا معذرت میخوام کاره اشتباهی کردم ببخشید
+:دیگه تکرارش نمیکنی
_:قول میدم
اونوو بلند شد و منو بغل کرد منم بغلش کردم بعد ازم جدا شد و ی بوسه ای رو لبام گذاشت (پایان)
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
خب اینو واقعا تر زدم😶💔
۳.۸k
۰۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.