پارت سه
#پارت_سه
رسیدم به جونگ کوک که سرم درد گرفت دستم و گرفتم رو سرم ولبخندم محو شد و توی ذهنم همش تصاویر تاریکی میدیدم
#ویو_تهیونگ
یه دختره به نام جونگ یون اومده بود داشتیم حرف میزدیم و میخندیدم و بعد رفت پیش کوک ولی وقتی رسید و چشم تو چشم شدن هر دوتاشون سرشون رو گرفتن انگاری یه چیزی داشت یادشون میومد که یهو هردثشون بیهوش شدن...)
#ویو_جونگ_یون
یه چیزایی مثل یه فیلم از جلو چشمم رد میشد ولی اینا چی بودن؟ که یهو چشام سیاهی رفت و بیهوش شدم
#ویو_تهیونگ
جونگ کوک و جونگ یون رو بردیم بیمارستان به زور از دست خبرنگار ها خلاص شدیم منتظر بودیم دکتر بیاد
5#_مین_بعد
دکتر اومد اون دختره که فکر کنم دوست جونگ یون بود اومد و حال جونگ یون و پرسید
هانا: دکتر حالشون خوبه؟ چیشده؟
دکتر: آروم باشین خانم اتفاق خاصی نیافتاده ولی خب ما نتوستیم بفهمیم که چرا این اتفاق افتاده فقط میدونیم فشار عصبی بوده
هانا: ممنون آقای دکتر
#ویو_جونگ_یون
توی مغزم انگار یه نفر داشت بهم میگفت*بازندگی قبلیت آشنا شو!*و بعد
رسیدم به جونگ کوک که سرم درد گرفت دستم و گرفتم رو سرم ولبخندم محو شد و توی ذهنم همش تصاویر تاریکی میدیدم
#ویو_تهیونگ
یه دختره به نام جونگ یون اومده بود داشتیم حرف میزدیم و میخندیدم و بعد رفت پیش کوک ولی وقتی رسید و چشم تو چشم شدن هر دوتاشون سرشون رو گرفتن انگاری یه چیزی داشت یادشون میومد که یهو هردثشون بیهوش شدن...)
#ویو_جونگ_یون
یه چیزایی مثل یه فیلم از جلو چشمم رد میشد ولی اینا چی بودن؟ که یهو چشام سیاهی رفت و بیهوش شدم
#ویو_تهیونگ
جونگ کوک و جونگ یون رو بردیم بیمارستان به زور از دست خبرنگار ها خلاص شدیم منتظر بودیم دکتر بیاد
5#_مین_بعد
دکتر اومد اون دختره که فکر کنم دوست جونگ یون بود اومد و حال جونگ یون و پرسید
هانا: دکتر حالشون خوبه؟ چیشده؟
دکتر: آروم باشین خانم اتفاق خاصی نیافتاده ولی خب ما نتوستیم بفهمیم که چرا این اتفاق افتاده فقط میدونیم فشار عصبی بوده
هانا: ممنون آقای دکتر
#ویو_جونگ_یون
توی مغزم انگار یه نفر داشت بهم میگفت*بازندگی قبلیت آشنا شو!*و بعد
۳.۸k
۰۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.