پارت رمان . اون پارت رمان رو فراموش کنید اینو بچشسبید. پارت یک

آکو : داریم می ریم کجا چویا سان
چویا : هیچ جا یعنی جای خاصی نیست .
(داشتن می رفتن که آکو پسری با مو های سفید دید)
آکو: اممم اممم چ...چو...چویا سان اگه می شه من برم دست شویی
چویا : بروووو. ولی زود بیا
آکو: باشهه ( رفتن پیش اون پسر)
آکو :. تعجب.
تو ذهن آکو : اههه این این که آتسوشیه . تحریک شدن .
آتسوشی: اههه آکوتاگاوا کن سلام تو اینجا چیکار می کنی

آکو : تحریکشدن و بوسیدن لب آتسوشی . سرخ شدن
آتسوشی : .سرخ شدن. امم م من برم پیش دازای سان

آکو :چییییییی دازای سان اینجاست . تکون تکون خردن . کجاست کجاااااا
آتسوشی در اصل فقطط یه بهونه بود تابرم خدا خداحافظ
برگشتن پیش چویا
آکو : ببخشید فکر کنم یکم دیر شد چویا سان
در ذهنش .چرا احساس می کنم از آتسوشی خوشم میا نه نه نه ولی اون خیلی جذاب
آکو : چویا سان ..
بله بله خودم می دونم از آتسوشی کن خوشت میاد از زبون چویا
آتسوشی سلاممم آکوتاگاوا کن و چویا سنسه
بیاااا دوتو مرغ عاشق بهم رسیدن : چویا
آکو : بغل کرد یهویی آتسوشی
آتسوشی : سرخ شدننن . ام اممم آکو آکوتاگاوا کن می شه
ولم کنی

آکو : سریع ول کردن
آتسوشی / آکو : آلو شدن


اینم ازپارت یک و یک چیزی من فقط روز ها تهطیل کار می کنم