معلم یا فرشته ۱۵
_ چی خبر چه خبری
؛ هه من که میدونم شما ها تو رابطه اید البته دیگه رابطه نیست چون بچه دارید (تب ا.ت پایین اومده)
+ هینا
؛ به اسم بچه هیناعه
_ ناتالی داری اشتباه میزنی
؛ عه نه بابا
یهو حس کردم گوشه ی لباسم داره کشیده میشه
بعله ا.ت بود احساس کردم چشماش داره باهام حرف میزنم
+ ناتالی این داستان بین خودمون بمونه
؛ نه بابا جدی جدی
_ امم آره ما ازدواج کردیم و بچه داریم
؛ یا خود خدا هویی ا.ت کی مخشو زدی ؟
+ من برم کمک کنم ناهار درست کنن
_ برو
داشتم با ناتالی درس کار می کردم که غ.ت گفت بیایم برای ناهار
بعد ناهار ناتالی رف
احساس کردم تو غذا یه چیزی بود
_ ا.ت تو غذا چی ریختی
+ من چیزی نریختم هانا نذاشت
.
.
.
.
.
.
بابایییییییییی
؛ هه من که میدونم شما ها تو رابطه اید البته دیگه رابطه نیست چون بچه دارید (تب ا.ت پایین اومده)
+ هینا
؛ به اسم بچه هیناعه
_ ناتالی داری اشتباه میزنی
؛ عه نه بابا
یهو حس کردم گوشه ی لباسم داره کشیده میشه
بعله ا.ت بود احساس کردم چشماش داره باهام حرف میزنم
+ ناتالی این داستان بین خودمون بمونه
؛ نه بابا جدی جدی
_ امم آره ما ازدواج کردیم و بچه داریم
؛ یا خود خدا هویی ا.ت کی مخشو زدی ؟
+ من برم کمک کنم ناهار درست کنن
_ برو
داشتم با ناتالی درس کار می کردم که غ.ت گفت بیایم برای ناهار
بعد ناهار ناتالی رف
احساس کردم تو غذا یه چیزی بود
_ ا.ت تو غذا چی ریختی
+ من چیزی نریختم هانا نذاشت
.
.
.
.
.
.
بابایییییییییی
۳.۹k
۰۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.