part7
part7
«دشمن برادرم شدم»
ته(پاشدم و از باشگاه زدم بیرون و رفتم خونه)
ویو کوک:
حتما باید یه شب با این دختر بخوابم
ات: کوک ابمو میدی
کوک: اره حتما بیا
ات: مرسی
کوک: امشب میخوایم با چندتا از بچه های باشگاه بریم بار تو هم میای
ات: فکر نکنم اخه زیاد اهل این چیزا نیستم
کوک: بیا دیگه جیمینم هست
ات: باشه ساعت چند
كوک: ساعت 9:00 خدم میام دنبالت
ات: باشه مرسی
کوک: خواهش
(باشگاه تموم شد و همه رفتن خونه)
ویو ات:
بسه دختر چرا انقدر نگرانی همش یه شبه چیزی نمیشه
(پاشودم و یه حموم 15 مینی گرفتم ویک لباس خیلی قشنگ انتخاب کردم و پوشیدم (اسلاید دوم لباس ات)
یک میکاپه غلیظ زدم که یهو صدای بوقی به گوشم خورد از پنجره نگاه کردم و با ماشینی فوقلاده قشنگ روبه رو شدم رفتم دم در درو باز کردم که دیدم کوکه از ماشین پیاده شد و زول زد به من
کوک: چشام طاقت انقدر زیباییو نداره
ات: لبخند زدم و کوک اومدو در ماشینو برام وا کرد
کوک: بشین
ات: بهتر نیست عقب بشینم
کوک: نه (یکم سرد)
ات(باشه ای گفتم و نشتم توی ماشین و کوک به سمت بار حرکت کرد)
«دشمن برادرم شدم»
ته(پاشدم و از باشگاه زدم بیرون و رفتم خونه)
ویو کوک:
حتما باید یه شب با این دختر بخوابم
ات: کوک ابمو میدی
کوک: اره حتما بیا
ات: مرسی
کوک: امشب میخوایم با چندتا از بچه های باشگاه بریم بار تو هم میای
ات: فکر نکنم اخه زیاد اهل این چیزا نیستم
کوک: بیا دیگه جیمینم هست
ات: باشه ساعت چند
كوک: ساعت 9:00 خدم میام دنبالت
ات: باشه مرسی
کوک: خواهش
(باشگاه تموم شد و همه رفتن خونه)
ویو ات:
بسه دختر چرا انقدر نگرانی همش یه شبه چیزی نمیشه
(پاشودم و یه حموم 15 مینی گرفتم ویک لباس خیلی قشنگ انتخاب کردم و پوشیدم (اسلاید دوم لباس ات)
یک میکاپه غلیظ زدم که یهو صدای بوقی به گوشم خورد از پنجره نگاه کردم و با ماشینی فوقلاده قشنگ روبه رو شدم رفتم دم در درو باز کردم که دیدم کوکه از ماشین پیاده شد و زول زد به من
کوک: چشام طاقت انقدر زیباییو نداره
ات: لبخند زدم و کوک اومدو در ماشینو برام وا کرد
کوک: بشین
ات: بهتر نیست عقب بشینم
کوک: نه (یکم سرد)
ات(باشه ای گفتم و نشتم توی ماشین و کوک به سمت بار حرکت کرد)
۹.۴k
۰۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.