امروز شوگا شرکت بود منم خونه بودم و حوصلم سر رفته بود و ط
امروز شوگا شرکت بود منم خونه بودم و حوصلم سر رفته بود و طبق معمول به مبل لم داده بودم و تلوزیون نگاه میکردم ، شوگا قبلا بهم گفته بود که به شرکتش نرم ولی نمیخوام به حرفش گوش بدم برا همین از جام بلند شدم و تلوزیون رو خاموش کردم و رفتم تو اتاق شخصیمون و لباسم رو عوض کردم یه تیپ اسپرت زدم و کافشنم رو پوشیدم و بعد کفشم رو پوشیدم و چون بلد نبودم بند کفشم رو ببندم گذاشتمش تو کفشم چون همیشه شوگا بند کفشام رو میبنده
و رفتم سوار ماشینم شدم و رفتم شرکت و در اتاق شوگا رو زدم ولی کسی درو باز نکرد که یهو منجیرش اومد و بهم گفت
علامت منجیر ٪
٪.سلام خانم مین آقای مین جلسه دارن اگه میخواین ببینینش باید اجازه بگیرید
ا.ت. ممنونم من اجازه نمیخوام
سریع از پیش منجیر رفتم کنار ایشش انقدر بدم میاد ازش حتی حسودیم هم میشه بهش چون دختره و همش دورو ور یونگی میگرده رفتم تو اتاقی که شوگا جلسه داشت و درو باز کردم که دیدم شوگا و چند تا مرد دارن روی میز باهم صحبت میکنن که یهو شوگا بهم نگاه کرد و گفت
شوگا. نباید در بزنی؟
ا.ت. ببخشید، میتونم بیام تو ؟
شوگا. ن...
یکی از اون مردا علامتش&
&مشکلی نیست میتونه اگه بزارین بیاد.
شوگا. بیا(حرص)
ا.ت. ممنون
شوگا. برو اونور بشین
ا.ت. باشه
رفتم اونور نشستم و اونا به جلسشون ادامه دادن یکم صبر کردم و بازم حوصلم سر رفته بود صندلیم رو بردم پیشه میزشون و اونجا نشستم
ا.ت. خب ادامه بدین
شوگا. ا.ت برو اونور بشین!
ا.ت. خب مگه چی میشه اینجا بشینم داشتین صحبت میکردین دیگ!
&اگه میخواین میتونیم جلسه رو واسه بعد بزاری...
شوگا. نه شما باشین من الان میام ، ا.ت یه لحظه بیا بیرون
ات. باش
شوگا دستم رو محکم گرفت و منو برد بیرون و یهو خیلی عصبی بهم گفت
شوگا. تو برا چی اومدی اینجا؟(یکم بلند)
ا.ت. خب چیکار کنم خونه تنها بودم
شوگا. من مگه نگفتم امروز جلسه دارم؟ بعدشم مگه روزای قبل تنها نبودی؟
ا.ت. چرا!
شوگا. پس چرا اینکارو کردی
ا.ت. خب...
و...
و رفتم سوار ماشینم شدم و رفتم شرکت و در اتاق شوگا رو زدم ولی کسی درو باز نکرد که یهو منجیرش اومد و بهم گفت
علامت منجیر ٪
٪.سلام خانم مین آقای مین جلسه دارن اگه میخواین ببینینش باید اجازه بگیرید
ا.ت. ممنونم من اجازه نمیخوام
سریع از پیش منجیر رفتم کنار ایشش انقدر بدم میاد ازش حتی حسودیم هم میشه بهش چون دختره و همش دورو ور یونگی میگرده رفتم تو اتاقی که شوگا جلسه داشت و درو باز کردم که دیدم شوگا و چند تا مرد دارن روی میز باهم صحبت میکنن که یهو شوگا بهم نگاه کرد و گفت
شوگا. نباید در بزنی؟
ا.ت. ببخشید، میتونم بیام تو ؟
شوگا. ن...
یکی از اون مردا علامتش&
&مشکلی نیست میتونه اگه بزارین بیاد.
شوگا. بیا(حرص)
ا.ت. ممنون
شوگا. برو اونور بشین
ا.ت. باشه
رفتم اونور نشستم و اونا به جلسشون ادامه دادن یکم صبر کردم و بازم حوصلم سر رفته بود صندلیم رو بردم پیشه میزشون و اونجا نشستم
ا.ت. خب ادامه بدین
شوگا. ا.ت برو اونور بشین!
ا.ت. خب مگه چی میشه اینجا بشینم داشتین صحبت میکردین دیگ!
&اگه میخواین میتونیم جلسه رو واسه بعد بزاری...
شوگا. نه شما باشین من الان میام ، ا.ت یه لحظه بیا بیرون
ات. باش
شوگا دستم رو محکم گرفت و منو برد بیرون و یهو خیلی عصبی بهم گفت
شوگا. تو برا چی اومدی اینجا؟(یکم بلند)
ا.ت. خب چیکار کنم خونه تنها بودم
شوگا. من مگه نگفتم امروز جلسه دارم؟ بعدشم مگه روزای قبل تنها نبودی؟
ا.ت. چرا!
شوگا. پس چرا اینکارو کردی
ا.ت. خب...
و...
۳.۸k
۰۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.