وانشات جیمین
صدای در*
جیمین با دکمه های باز رف در رو باز کنه دویدم دنبالشو گفتم
+دکمه..
در رو باز کرده بود و دیر بود منشی بود
منشی: اقای پارک این برگه ها..(چشمش به سیکش پکای جیمین افتاد)
منشی: ببخشی فک کنم بد موقعه اومدم بعدا مزاحم میشم در رو کشید*
_پوزخند*
+وای خاک بسرم یادم رفت واسه چی اومدم تو اون فاصله ای ک جیمین رفت لباسامو پوشیدم و اومدم بیرون
+جیمین این برگه ها رو شوگا داد
_خوب از زیرش در رفتیا
+چی؟
_لباسات ، میدونی این برگه چیه؟
+چی؟
_برگه ی شکایت
+هان
_از سوهو
+اها
_بیب
+جان
_میخوام بدونم هیچوقت ولم نمیکنی!
+ نشستم رو پاش* هیچوقت ولت نمیکنم:)
از زبان ا. ت
اون روز منو جیمین خیلی خوب بودیم غذا خوردیمو جیمین زودتر اومد رفتیم بیرون ، خرید شهربازی ، ولی یچیزی اذیتم میکرد اون سوهو بود دلم نمیومد بره زندان اما حقش بود یه دلم میگفت گناه داره اون هنوز تشکیل زندگی نداده یه دلم میگفت حقشه یادته چیکار باهات کرد به هر حال دیگ تو فکرش نرفتمو فقط پیش جیمین بودم.
چند ماه بعد
🗣: اقای پارک ب بخش مراقبت های ویژه لطفا
...
_اقای دکتر چیشد
( تبریک میگم ، )
_چی؟
( همسرتون بارداره فقط مراقبت زیادی میخواد)
_خنده سرشو میندازه پایین*بالاخره پدر شدم
۹ ماه بعد..
ویو جیمین
خیلی استرس داشتم بیشتر واسه ا. ت نگاهی ب مانیتور کردم
خانوم پارک ا. ت درحال عمل..
دو ساعتی گذشت ک صدای زدن و رفتم تو اتاق ا.ت و یه فرشته کنار هم بودن
دویدم سمت ا. ت
( اقای پارک خانوم ا.ت باید بره ریکاوری )
_باشه
...
( میتونید از پشت شیشه نگاهشون کنید )
_ممنون
تو اون اتاق ا. ت یه چرت پرتایی گفت ک من اون روز فقط خندیدم ولی بارها با خودم گفتم چقد خوبه ک اون دیونه زنمه!
سه سال بعد
ویو ا. ت منو جیمین صاحب یه دختر ب اسم یونا. شدیم زندگیمون خیلی قشنگتر شد سوهو هم پارسال از زندان ازاد شد و یه زن چینی گرفت واسه اونم خوشحال بودم ک بالاخره ادم شد بعد از اون با جیمین ب خوبی خوشی ب زندگی قشنگمون ادامه دادیم..
~اوپااا من چجوری ب دونیا اومدم؟
_با شیر پدر و ناله ی مادر
+جیمیننننن باز داری چ غلطی میکنیییی
~اومااا اوپا گفت(حرف جیمینو تکرار میکنه)
+نه دخترمممم ترو لک لکا اوردن
و بعد با دمپایی ب دنبال جیمین می افته🌹
پایان.
☆☆☆
دستم شکست.
نمرت؟
#وانشات#سناریو#فیک#جیمین
جیمین با دکمه های باز رف در رو باز کنه دویدم دنبالشو گفتم
+دکمه..
در رو باز کرده بود و دیر بود منشی بود
منشی: اقای پارک این برگه ها..(چشمش به سیکش پکای جیمین افتاد)
منشی: ببخشی فک کنم بد موقعه اومدم بعدا مزاحم میشم در رو کشید*
_پوزخند*
+وای خاک بسرم یادم رفت واسه چی اومدم تو اون فاصله ای ک جیمین رفت لباسامو پوشیدم و اومدم بیرون
+جیمین این برگه ها رو شوگا داد
_خوب از زیرش در رفتیا
+چی؟
_لباسات ، میدونی این برگه چیه؟
+چی؟
_برگه ی شکایت
+هان
_از سوهو
+اها
_بیب
+جان
_میخوام بدونم هیچوقت ولم نمیکنی!
+ نشستم رو پاش* هیچوقت ولت نمیکنم:)
از زبان ا. ت
اون روز منو جیمین خیلی خوب بودیم غذا خوردیمو جیمین زودتر اومد رفتیم بیرون ، خرید شهربازی ، ولی یچیزی اذیتم میکرد اون سوهو بود دلم نمیومد بره زندان اما حقش بود یه دلم میگفت گناه داره اون هنوز تشکیل زندگی نداده یه دلم میگفت حقشه یادته چیکار باهات کرد به هر حال دیگ تو فکرش نرفتمو فقط پیش جیمین بودم.
چند ماه بعد
🗣: اقای پارک ب بخش مراقبت های ویژه لطفا
...
_اقای دکتر چیشد
( تبریک میگم ، )
_چی؟
( همسرتون بارداره فقط مراقبت زیادی میخواد)
_خنده سرشو میندازه پایین*بالاخره پدر شدم
۹ ماه بعد..
ویو جیمین
خیلی استرس داشتم بیشتر واسه ا. ت نگاهی ب مانیتور کردم
خانوم پارک ا. ت درحال عمل..
دو ساعتی گذشت ک صدای زدن و رفتم تو اتاق ا.ت و یه فرشته کنار هم بودن
دویدم سمت ا. ت
( اقای پارک خانوم ا.ت باید بره ریکاوری )
_باشه
...
( میتونید از پشت شیشه نگاهشون کنید )
_ممنون
تو اون اتاق ا. ت یه چرت پرتایی گفت ک من اون روز فقط خندیدم ولی بارها با خودم گفتم چقد خوبه ک اون دیونه زنمه!
سه سال بعد
ویو ا. ت منو جیمین صاحب یه دختر ب اسم یونا. شدیم زندگیمون خیلی قشنگتر شد سوهو هم پارسال از زندان ازاد شد و یه زن چینی گرفت واسه اونم خوشحال بودم ک بالاخره ادم شد بعد از اون با جیمین ب خوبی خوشی ب زندگی قشنگمون ادامه دادیم..
~اوپااا من چجوری ب دونیا اومدم؟
_با شیر پدر و ناله ی مادر
+جیمیننننن باز داری چ غلطی میکنیییی
~اومااا اوپا گفت(حرف جیمینو تکرار میکنه)
+نه دخترمممم ترو لک لکا اوردن
و بعد با دمپایی ب دنبال جیمین می افته🌹
پایان.
☆☆☆
دستم شکست.
نمرت؟
#وانشات#سناریو#فیک#جیمین
۱۶.۰k
۰۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.