عشق مجازی
عشق مجازی
𝔭𝔞𝔯𝔱⁵
ا.ت:امم نامجون
نامجون:بله فسقلی؟
ا.ت:عایشششش گفتم که من فسقلی نیستم، تو خیلی بزرگیی
نامجون یهویی ترمز گرفت
ا.ت:چیشد؟
نامجون بهم نگاه میکرد...
یدفعه دیدم دستش اومد جلو و لپمو کشید
نامجون:کوچولوووو
«راوی ویو»
ا.ت که از عصبانیت قرمز شده بود لپاشو باد کرد و صاف نشست سر جاش
نامجون که اونو دید قند تو دلش آب شد
نامجون:عوو فسقلی عصبی شد؟
ا.ت:......
نامجون:قهری؟
ا.ت:....
نامجون:خب مطمئن شدم قهری
نامجون:امممم دوست داری کجا بریم؟
ا.ت:....
نامجون:اصن به سلیقه ی خودم میبرمت
بعد از تقریبا 15 مین جلوی یه کافه ی شیک نگه داشت
ا.ت:چقد اینجا خوش سلیقه ان ملت
نامجون:مگه امریکا بهتر از اینجا نیست؟
ا.ت:بهتر که نمیشه گفت، تقریبا هم سطح اینجاست، ولی اینجارو خیلی با سلیقه چیدن، بلخره کشور های بالاتر بهشت که نیستن نه؟
نامجون:کاملا درسته،وایسا ببینم تو دیگه قهر نیستی؟
ا.ت:اوممم چون منو اوردی یه جای شیک دیگه قهر نیستم ولی باید از دلم در بیارییی
نامجون:پس بیا بشینیم تا یچیز خوشمزه بگم بیارن
رفتن نشستن و نامجون دوتا آیس کافی سفارش داد، مشغول خوردن بودن که ا.ت متوجه شد نامجون داره بهش نگاه میکنه
ا.ت:یاا نامجون، دارم میترسم، چرا اینجوری زل بدی بم؟
نامجون:خب لابد خوشگلی دیگه..
ا.ت مثل یه گوجه قرمز شد
نامجون اول از قیافه ا.ت تعجب کرد اما بعدش خندید...
«نامجون ویو»
اون... اون خیلی زیباست... و خیلی مهربونه.. تازه خیلیم باهوشه، دوسش دارم.. میخامش، من دیگه از احساساتم مطمئنم، میخام همین امشب بهش اعتراف کنم..!!!
.
.
𝔭𝔞𝔯𝔱⁵
ا.ت:امم نامجون
نامجون:بله فسقلی؟
ا.ت:عایشششش گفتم که من فسقلی نیستم، تو خیلی بزرگیی
نامجون یهویی ترمز گرفت
ا.ت:چیشد؟
نامجون بهم نگاه میکرد...
یدفعه دیدم دستش اومد جلو و لپمو کشید
نامجون:کوچولوووو
«راوی ویو»
ا.ت که از عصبانیت قرمز شده بود لپاشو باد کرد و صاف نشست سر جاش
نامجون که اونو دید قند تو دلش آب شد
نامجون:عوو فسقلی عصبی شد؟
ا.ت:......
نامجون:قهری؟
ا.ت:....
نامجون:خب مطمئن شدم قهری
نامجون:امممم دوست داری کجا بریم؟
ا.ت:....
نامجون:اصن به سلیقه ی خودم میبرمت
بعد از تقریبا 15 مین جلوی یه کافه ی شیک نگه داشت
ا.ت:چقد اینجا خوش سلیقه ان ملت
نامجون:مگه امریکا بهتر از اینجا نیست؟
ا.ت:بهتر که نمیشه گفت، تقریبا هم سطح اینجاست، ولی اینجارو خیلی با سلیقه چیدن، بلخره کشور های بالاتر بهشت که نیستن نه؟
نامجون:کاملا درسته،وایسا ببینم تو دیگه قهر نیستی؟
ا.ت:اوممم چون منو اوردی یه جای شیک دیگه قهر نیستم ولی باید از دلم در بیارییی
نامجون:پس بیا بشینیم تا یچیز خوشمزه بگم بیارن
رفتن نشستن و نامجون دوتا آیس کافی سفارش داد، مشغول خوردن بودن که ا.ت متوجه شد نامجون داره بهش نگاه میکنه
ا.ت:یاا نامجون، دارم میترسم، چرا اینجوری زل بدی بم؟
نامجون:خب لابد خوشگلی دیگه..
ا.ت مثل یه گوجه قرمز شد
نامجون اول از قیافه ا.ت تعجب کرد اما بعدش خندید...
«نامجون ویو»
اون... اون خیلی زیباست... و خیلی مهربونه.. تازه خیلیم باهوشه، دوسش دارم.. میخامش، من دیگه از احساساتم مطمئنم، میخام همین امشب بهش اعتراف کنم..!!!
.
.
۴.۱k
۱۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.