چند پارتی کوک *پارت ۴
+کوک ... زخمت ... خونریزی داره *نگران
-چیزی نیست ....
+کوک داره ازش خون میاد ... جعبه کمک های اولیه کجاست؟
-ا.ت گفتم چیزی نیست ..
+کوک منم گفتم جعبه کمک های اولیه کجاست ...
-هوفففف ... توی کمد تو اتاق نشیمن
*ویو ا.ت
سریع رفتم جعبه رو آوردم و کوک رو نشوندم رو تخت اتاقش
+کوک ... پیراهنت رو در بیار
پیراهنش رو در اورد و انداختم اونور .... من محو عضله های برجسته ش شده بودم اما سریع خودمو جمع کردم و پانسمان خونیش رو در آوردم .... یکم از بتادین رو ریختم رو پنبه و زدم رو زخمش که صداش در اومد
-اخخخخخخخخ *صورت درهم و اخم
+کوک ... لطفا یکم تحمل کن اگه زخمت رو ضدعفونی نکنم ممکنه عفونت کنه
شروع کردم به ضدعفونی کردن زخمش معلوم بود درد داره اما به روی خودش نمیآورد اما من از اخم غلیظی که بین ابرو های خوش فرمش نشسته بود میفهمیدم
پانسمان رو برداشتم و شروع کردم به بستن زخم سینش .. داشتم پانسمانو میپیچیدم اما نفسای داغ کوک به گردنم میخورد و باعث میشد مور مور شم ...
وقتی پانسمان تموم شد سرمو آوردم بالا اما ...
+خب اینم از ای.... *حرفش با عرق های زیادی که کوک رو صورتش بود و بی حال بود حرفم و خوردم
+کوک ... کوک ... چیشدی ؟ خوبی ؟ *نگران و صورت کوک رو با دستاش تکون میده
دستمو گذاشتم رو پیشونیش که دیدم تو تب داره میسوزه...
کمکش کردم رو تخت بخوابه و سریع رفتم یه سل آب سرد و یه پارچه آوردم و نشستم کنارش و با دستم صورتش رو نوازش میکردم ...
+کوک ... پاشو ... نباید بخوابی ... تبت خیلی بالاست ... ممکنه تشنج کنی .... کوک لطفا پاشو *نگران و یه قطره اشک از چشماش چکید ....
کوک چشماش رو باز کرد و بی حال شروع کرد به حرف زدن
-ا.ت ... گریه نکن ... من خوبم .. باشه ؟ *بی حال و با شصتش اشکاش رو پاک میکنه
شروع کردم دستمال خیس میکردم و میزاشتم رو پیشونیش اما تبش خیلی بالا بود ....
*چن ساعت بعد
اوفففف ... بلاخره تبش اومد پایین ... ساعتو نگاه کردم ...
3:45 دقیقه ی شب رو نشون میداد .. خیلی خوابم میومد ... زمین هم خیلی سرد بود .. ناچار رفتم رو تخت کنار کوک دراز کشیدم ... دوباره تبش رد چک کردم و ازش فاصله گرفتم و به خواب فرو رفتم
-چیزی نیست ....
+کوک داره ازش خون میاد ... جعبه کمک های اولیه کجاست؟
-ا.ت گفتم چیزی نیست ..
+کوک منم گفتم جعبه کمک های اولیه کجاست ...
-هوفففف ... توی کمد تو اتاق نشیمن
*ویو ا.ت
سریع رفتم جعبه رو آوردم و کوک رو نشوندم رو تخت اتاقش
+کوک ... پیراهنت رو در بیار
پیراهنش رو در اورد و انداختم اونور .... من محو عضله های برجسته ش شده بودم اما سریع خودمو جمع کردم و پانسمان خونیش رو در آوردم .... یکم از بتادین رو ریختم رو پنبه و زدم رو زخمش که صداش در اومد
-اخخخخخخخخ *صورت درهم و اخم
+کوک ... لطفا یکم تحمل کن اگه زخمت رو ضدعفونی نکنم ممکنه عفونت کنه
شروع کردم به ضدعفونی کردن زخمش معلوم بود درد داره اما به روی خودش نمیآورد اما من از اخم غلیظی که بین ابرو های خوش فرمش نشسته بود میفهمیدم
پانسمان رو برداشتم و شروع کردم به بستن زخم سینش .. داشتم پانسمانو میپیچیدم اما نفسای داغ کوک به گردنم میخورد و باعث میشد مور مور شم ...
وقتی پانسمان تموم شد سرمو آوردم بالا اما ...
+خب اینم از ای.... *حرفش با عرق های زیادی که کوک رو صورتش بود و بی حال بود حرفم و خوردم
+کوک ... کوک ... چیشدی ؟ خوبی ؟ *نگران و صورت کوک رو با دستاش تکون میده
دستمو گذاشتم رو پیشونیش که دیدم تو تب داره میسوزه...
کمکش کردم رو تخت بخوابه و سریع رفتم یه سل آب سرد و یه پارچه آوردم و نشستم کنارش و با دستم صورتش رو نوازش میکردم ...
+کوک ... پاشو ... نباید بخوابی ... تبت خیلی بالاست ... ممکنه تشنج کنی .... کوک لطفا پاشو *نگران و یه قطره اشک از چشماش چکید ....
کوک چشماش رو باز کرد و بی حال شروع کرد به حرف زدن
-ا.ت ... گریه نکن ... من خوبم .. باشه ؟ *بی حال و با شصتش اشکاش رو پاک میکنه
شروع کردم دستمال خیس میکردم و میزاشتم رو پیشونیش اما تبش خیلی بالا بود ....
*چن ساعت بعد
اوفففف ... بلاخره تبش اومد پایین ... ساعتو نگاه کردم ...
3:45 دقیقه ی شب رو نشون میداد .. خیلی خوابم میومد ... زمین هم خیلی سرد بود .. ناچار رفتم رو تخت کنار کوک دراز کشیدم ... دوباره تبش رد چک کردم و ازش فاصله گرفتم و به خواب فرو رفتم
۵.۱k
۱۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.