فیک history p6
که زنگ در خورد مطمئن بودم که بابام اومده ایزول در رو باز کرد اما پدرم نبود ایزول یکم ترسیده بود
که یه مرد گفت :ببخشید خانم ا.ت اینجا هستند
ایزول:ب ب بله ای اینجا هستند
و مرده وارد خونه شد منو گرفت و برد ایزول هم نگران میگفت لطفا ولش کنید منم زور میزدم ولم کنه اما زور اون کجا که یکی دیگه ایزول رو ب.یهوش کرد و منو سوار یه ماشین مشکی رنگ کردن و بردن من هرچقدر داد میزدم ولم کنید اونا یک کلمه هم حرف نمیزدن که رسیدیم به همون عمارتی که دیروز ازش فرار کردم پس اینا همون کسایی بودن که منو اورده بودن اینجا اخه چرا چرااااا
منو از ماشین پیاده کردن و بردن سمت امارت و منو تو یه اتاق زندانی کردن و در اتاق رو قفل کردن منم همش به در ضربه میزدم که خواستم فرار کنم اما ایندفعه هیچ پنجره ای نبود
که یه خانم تقریبا پیر اومد داخل گفت :دخترم تو الان خدمتکار این امارت شدی لطفا لباس تنت کن و بیا کمکم
منم گفتم:چی چرا
خانم لی :هرچه زودتر خودت رو اماده کن تا رئیس نیومده
ا.ت :هیچ چاره ای نداشتم و گفتم لباس از کجا بیارم؟
خانم لی:اونجا توی اون کمد یه چندتا لباس هستن میتونی اونارو بپوشی بعد بیا اشپز خونه
ازش تشکر کردم پس توی این خونه هم ادم مهربون هستش
رفتم در کمد رو باز کردم یه لباس انتخاب کردم و پوشیدم در رو که باز کردم یه چندتا پله بودن ازشون پایین رفتم و سمت راستم آشپزخونه بود رفتم پیش اون خانم گفت
خانم لی :اوه اومدی عزیزم خب کارت اینه ظرف هارو فعلا بشور و بعدش باید حیاط رو تمیز کنی
ا.ت:ممنونم
شروع کردم ظرف هارو شستمو بعدش رفتم حیاط رو تمیز کردم تقریبا داشت شب میشدش...
گایز اسلاید دوم عکس لباس ا.ت هستش
#آندیا
#کپی ممنوع
که یه مرد گفت :ببخشید خانم ا.ت اینجا هستند
ایزول:ب ب بله ای اینجا هستند
و مرده وارد خونه شد منو گرفت و برد ایزول هم نگران میگفت لطفا ولش کنید منم زور میزدم ولم کنه اما زور اون کجا که یکی دیگه ایزول رو ب.یهوش کرد و منو سوار یه ماشین مشکی رنگ کردن و بردن من هرچقدر داد میزدم ولم کنید اونا یک کلمه هم حرف نمیزدن که رسیدیم به همون عمارتی که دیروز ازش فرار کردم پس اینا همون کسایی بودن که منو اورده بودن اینجا اخه چرا چرااااا
منو از ماشین پیاده کردن و بردن سمت امارت و منو تو یه اتاق زندانی کردن و در اتاق رو قفل کردن منم همش به در ضربه میزدم که خواستم فرار کنم اما ایندفعه هیچ پنجره ای نبود
که یه خانم تقریبا پیر اومد داخل گفت :دخترم تو الان خدمتکار این امارت شدی لطفا لباس تنت کن و بیا کمکم
منم گفتم:چی چرا
خانم لی :هرچه زودتر خودت رو اماده کن تا رئیس نیومده
ا.ت :هیچ چاره ای نداشتم و گفتم لباس از کجا بیارم؟
خانم لی:اونجا توی اون کمد یه چندتا لباس هستن میتونی اونارو بپوشی بعد بیا اشپز خونه
ازش تشکر کردم پس توی این خونه هم ادم مهربون هستش
رفتم در کمد رو باز کردم یه لباس انتخاب کردم و پوشیدم در رو که باز کردم یه چندتا پله بودن ازشون پایین رفتم و سمت راستم آشپزخونه بود رفتم پیش اون خانم گفت
خانم لی :اوه اومدی عزیزم خب کارت اینه ظرف هارو فعلا بشور و بعدش باید حیاط رو تمیز کنی
ا.ت:ممنونم
شروع کردم ظرف هارو شستمو بعدش رفتم حیاط رو تمیز کردم تقریبا داشت شب میشدش...
گایز اسلاید دوم عکس لباس ا.ت هستش
#آندیا
#کپی ممنوع
۷.۱k
۱۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.