اعصابم واقعا از این قضیه عصبی بود

اعصابم واقعا از این قضیه عصبی بود
یهو دیدم ا.ت از اتاقش اومده بیرون.
هوپ. هنوز نخوابیدی ا.ت؟
ا.ت‌. اوپا(گریه)
هوپ‌. بله عشقم چرا گریه میکنی؟
رفتم سمتش و بقلش کردم و آوردمش پیش خودم
هوپ. چیشده؟
ا‌.ت. مگه این درد کوفتی میزاره بخوابم
هوپ. ا.ت (بغض)
ا.ت. بله.
هوپ. میخوای بدونی دلیل دردت چیه؟
ا.ت. بگو.
هوپ. من نمیخواستم بهت بگم ولی دکترا بهم گفتن که این مریضی هیچ درمانی نداره تو سرطان قلب داری عشقم.
ا.ت. چی؟
ا.ت ویو
با چیزی که جیهوپ بهم گفت تنم به لرزش افتاد که یهو جیهوپ شروع به گریه کردن کرد و منو تو بقلش کشوند
هوپ. اگه تو از پیشم بری من چیکار کنم؟
ا.ت. هوپی داری گریه میکنی؟
اشکاشو با دستام پاک کردم و بوسیدمش
ا.ت‌‌. هیچی ارزش اشکای تورو نداره لطفا گریه نکن ببین من که بمیرم بهتر از هرچیزی هست که این دنیا باشم نه برادرم منو میخواست نه پدر مادرم اگه من بمیرم هیچکی نگرانم نمیشه توهم از دست من راحت میشی بعد از اینکه من مردم تو میتونی بری یه زن دیگه بگیری بعد تشکیل خانواده بدی و بعدش هم .....
یهو هوپ پرید وسط حرفم
هوپ. میفهمی داری واسه خودت چی می بافی؟
ا.ت. خب دارم راست میگم دیگه
هوپ. ا.ت من بدون تو داغون میشم میفهمی؟ بعد واسه خودت داری رویا پردازی میکنی بعد انتظار داری برم با یه زنیکه ازدواج کنم و بعد تشکیل خانواده بدم؟
ا.ت. خب برای خودت میگم
هوپ. هیچم من اینطوری نمیخوام من فقط تورو میخوام از اولشم میدونستم خدا منو دوست نداره(خودم خدارو دعوا میکنم😂😡)
ا.ت. باشه
هوپ. بهتری؟
ا.ت. اره، میشه پیش تو بخوابم ؟
هوپ. بخواب عشقم
ا.ت. مرسی
لالا....
فردا...
و....