پارت 34
#پارت_34
معلم جذاب من👨🏻🏫🍓
داشتم خودمو سرزنش میکردم که در باز شد و بابام اومد داخل !!
سریع از جام بلند شدم و گفتم:
+چایی بریزم؟!
سرشو به مبل تکیه داد و گفت:
-آره بابا جان دستت درد نکنه!!
چشمی گفتم و وارد آشپز خونه شدم!!
چایی و روی میز گذاشتم و با بغض لب زدم:
+سوزوندیش؟!
با اخم نگاهم کرد و که لال شدم...
کار از کار گذشته بود یاد معلممون افتادم که گفت فردا ژاکتشو بپوشم ببرم براش!!
خدایاااا چقدر من بدبختم کاش پام میشکست نمیرفتم داخل دفتر تا اینطوری شه...
چشمام و با درد بستم و گوشیم و از رو مبل برداشتم و گفتم:
+بابا جون من دلم درد میکنه، برم بخوابم خوب شه یکم!!
بابامم که از حال بدیام تو دوران پ.ر.ی.ودیم خبر داشت فوری گفت:
-برو بابا جان!!
روی تخت لم داده بودم و به سقف نگاه میکردم و با خودم گفتم:
+چیکار کنم که بابا مدرسمو عوض کنه!؟
ایییییی خدا من دیگه نمیتونم توی روی راهگان نگاه کنممممم!!
تو همین فکرا بودم که باز صدای نوتیف گوشیم بلند شد!!
فورا گوشی و از بغل بالشتم برداشتم و با تعجب به پیامی که برام اومده بود نگاه کردم:
-حالت بهتر شد؟!
معلم جذاب من👨🏻🏫🍓
داشتم خودمو سرزنش میکردم که در باز شد و بابام اومد داخل !!
سریع از جام بلند شدم و گفتم:
+چایی بریزم؟!
سرشو به مبل تکیه داد و گفت:
-آره بابا جان دستت درد نکنه!!
چشمی گفتم و وارد آشپز خونه شدم!!
چایی و روی میز گذاشتم و با بغض لب زدم:
+سوزوندیش؟!
با اخم نگاهم کرد و که لال شدم...
کار از کار گذشته بود یاد معلممون افتادم که گفت فردا ژاکتشو بپوشم ببرم براش!!
خدایاااا چقدر من بدبختم کاش پام میشکست نمیرفتم داخل دفتر تا اینطوری شه...
چشمام و با درد بستم و گوشیم و از رو مبل برداشتم و گفتم:
+بابا جون من دلم درد میکنه، برم بخوابم خوب شه یکم!!
بابامم که از حال بدیام تو دوران پ.ر.ی.ودیم خبر داشت فوری گفت:
-برو بابا جان!!
روی تخت لم داده بودم و به سقف نگاه میکردم و با خودم گفتم:
+چیکار کنم که بابا مدرسمو عوض کنه!؟
ایییییی خدا من دیگه نمیتونم توی روی راهگان نگاه کنممممم!!
تو همین فکرا بودم که باز صدای نوتیف گوشیم بلند شد!!
فورا گوشی و از بغل بالشتم برداشتم و با تعجب به پیامی که برام اومده بود نگاه کردم:
-حالت بهتر شد؟!
۲.۵k
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.