Part 20
Part 20
ته ویو:
پام هنوز بخاطر نیری که خورده بود درد میکرد که یهو صدای در اومد
ته:بیا تو
که ا.ت وارد اتاق شد سرش پایین بود چون هنوز تیشرتم رو نپوشیده بودم یه تیشرت ورداشتم که با شلوارکی که پام بود به هم میومد و بعد برگشتم سمت ا.ت
ته:برای چی اومدی؟ (سرد_اینجا ته کلا سرد حرف میزنه)
ا.ت:میخواستم مطمعن بشم که با من کاری ندارید (خونسرد)
ته:نه کاری ندارم میتونی بری
اما نرفت و همون جاموند
ته:چرا نمیری؟
ا.ت:پاتون داره خون میاد
ته:خب؟
ا.ت:باید پانسمانش کنیم
ته:میتونی پانسمان کنی؟
ا.ت:بله میتونم
ته:جعبه کمک های اولیه توی عسلی کناره تخت هست
ا.ت رفت سمت عسلی تخت و بازش کرد جعبه رو ورداشت و بازش کرد و بدون اینکه منو نگاه کنه گفت
ا.ت:میشه لطفا بشینید
ته:نه
ا.ت نگاهم کرد که از نگاهش یه لحظه خودمو گم کردم
ا.ت:آقای کیم لطفا بشینید تا پاتون رو پانسمان کنم تا عفونت نکرده
ولی مقاومت کردم بازم گفتم نه که بلند شد و اومد سمتم آستین لباسمو گرفت و کشید سمت تخت
ا.ت:دیگه بلند نشین
ته:میشم(لجباز و سرد)
ا.ت یه چشم غره ای بهم رفت و پامو پانسمان کرد که وسطاش یهو بلند شد و کتی رو که پوشیده بود رو در اورد که ناخداگاه نگاهم رفت سمت بدنش راحت میشد بدنش رو دید زیر اون لباس سفیدش انگاری بازوش رو باند پیچی کرده بود خیلی دوست داشتم بدونم چرا باند پیچی کرده همون جور که نگاهم رو بازوش بود یهووو
ادامه دارد
شرط:
لایک بالای12
کامنت بالای20
منتظرم😎❤️
ته ویو:
پام هنوز بخاطر نیری که خورده بود درد میکرد که یهو صدای در اومد
ته:بیا تو
که ا.ت وارد اتاق شد سرش پایین بود چون هنوز تیشرتم رو نپوشیده بودم یه تیشرت ورداشتم که با شلوارکی که پام بود به هم میومد و بعد برگشتم سمت ا.ت
ته:برای چی اومدی؟ (سرد_اینجا ته کلا سرد حرف میزنه)
ا.ت:میخواستم مطمعن بشم که با من کاری ندارید (خونسرد)
ته:نه کاری ندارم میتونی بری
اما نرفت و همون جاموند
ته:چرا نمیری؟
ا.ت:پاتون داره خون میاد
ته:خب؟
ا.ت:باید پانسمانش کنیم
ته:میتونی پانسمان کنی؟
ا.ت:بله میتونم
ته:جعبه کمک های اولیه توی عسلی کناره تخت هست
ا.ت رفت سمت عسلی تخت و بازش کرد جعبه رو ورداشت و بازش کرد و بدون اینکه منو نگاه کنه گفت
ا.ت:میشه لطفا بشینید
ته:نه
ا.ت نگاهم کرد که از نگاهش یه لحظه خودمو گم کردم
ا.ت:آقای کیم لطفا بشینید تا پاتون رو پانسمان کنم تا عفونت نکرده
ولی مقاومت کردم بازم گفتم نه که بلند شد و اومد سمتم آستین لباسمو گرفت و کشید سمت تخت
ا.ت:دیگه بلند نشین
ته:میشم(لجباز و سرد)
ا.ت یه چشم غره ای بهم رفت و پامو پانسمان کرد که وسطاش یهو بلند شد و کتی رو که پوشیده بود رو در اورد که ناخداگاه نگاهم رفت سمت بدنش راحت میشد بدنش رو دید زیر اون لباس سفیدش انگاری بازوش رو باند پیچی کرده بود خیلی دوست داشتم بدونم چرا باند پیچی کرده همون جور که نگاهم رو بازوش بود یهووو
ادامه دارد
شرط:
لایک بالای12
کامنت بالای20
منتظرم😎❤️
۳.۲k
۱۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.