فیک همسر کوک P26
منم سرشو گرفتم و لبشو گذاشتم رو لبام
کوک: پس بیداری منو گول میزنی
روزی: آره«خنده»
کوک: پس خودت خواستی
رفت کنار روزی خوابید و روزی رو گذاشت رو خودش و لباش رو گذاشت رو لبش و مک میزد و بعد چند مین جدا شدن
کوک: چسبید بیب
روزی: عه که چسبید؟
و روزی لبش رو گذاشت رو لب کوک و کوک هم محکم بقلش کرده بود
«ببینید روزی روی کوک عه وپاهای روز ی دور پهلوی کوک هستش و کوک از بشت بقلش کرده بود امید وارم متوجه شده باشید»
و بعد از هم جدا شدن
روزی: بخوابیم؟
کوک: بخوابیم
و روزی از کوک جدا شد و رفت پیشش خوابید و کوک از پشت بغلش کرد
صبح ساعت 8
از زبون روزی
صبح بیدار شدم دیدم روی سینه های کوک خوابیدم و کوک دکمه های پیرهنش بازه و دستش دور شونه هام حلقه ست
میخواستم بلند شم که منو گذاشت رو خودش
کوک: اگه میخوای بری یه شرط داره
روزی: اوفف اوک
و رفت لبشو مک زد
کوک: خب برو
روزی رفت صبحانه درست کنه
کوک: های بیب
روزی: سلام ددی
کوک: ددی؟
روزی: ددی می دیگه
حالا غذا حاضره بیا بخور
کوک: مرسی عزی....
روزی: دیگه اینطوری صدام نکن فقط... بیب
کوک: که دوست داری آره؟
روزی: آره
کوک: پس توهم منو ددی صدا میکنی
روزی: باااشهه
بعد صبحانه
کوک: روزی من میرم کمپانی«فکر کنم دوباره دعوا میشه😂😂»
روزی: اوکی ددی کی میای
کوک: همم نمیدونم
روزی: باش بای ددی
کوک: بای بیبی
و همدیگرو بوسیدن و کوک رفت
روزی: دیونه«خنده»
ساعت5عصر
کوک: بچه ها من میرم خونه
بچه ها: باش
و از هم خدافظی کردن و کوک رفت خونه
روزی: سوپرایز
کوک: برای چی
روزی: تولدته ها
کوک: هاا انقدر مشغول بودم یادم رفت
کوک اومد رو میز نشست و کیک رو دید و روزی شمع هاشو روشن کرد و کوک خواست فوت کنه
روزی: وایسا.. آرزو کردی
کوک: آرزو میکنم......
خمارییییی
شرط
20لا
20کا
کوک: پس بیداری منو گول میزنی
روزی: آره«خنده»
کوک: پس خودت خواستی
رفت کنار روزی خوابید و روزی رو گذاشت رو خودش و لباش رو گذاشت رو لبش و مک میزد و بعد چند مین جدا شدن
کوک: چسبید بیب
روزی: عه که چسبید؟
و روزی لبش رو گذاشت رو لب کوک و کوک هم محکم بقلش کرده بود
«ببینید روزی روی کوک عه وپاهای روز ی دور پهلوی کوک هستش و کوک از بشت بقلش کرده بود امید وارم متوجه شده باشید»
و بعد از هم جدا شدن
روزی: بخوابیم؟
کوک: بخوابیم
و روزی از کوک جدا شد و رفت پیشش خوابید و کوک از پشت بغلش کرد
صبح ساعت 8
از زبون روزی
صبح بیدار شدم دیدم روی سینه های کوک خوابیدم و کوک دکمه های پیرهنش بازه و دستش دور شونه هام حلقه ست
میخواستم بلند شم که منو گذاشت رو خودش
کوک: اگه میخوای بری یه شرط داره
روزی: اوفف اوک
و رفت لبشو مک زد
کوک: خب برو
روزی رفت صبحانه درست کنه
کوک: های بیب
روزی: سلام ددی
کوک: ددی؟
روزی: ددی می دیگه
حالا غذا حاضره بیا بخور
کوک: مرسی عزی....
روزی: دیگه اینطوری صدام نکن فقط... بیب
کوک: که دوست داری آره؟
روزی: آره
کوک: پس توهم منو ددی صدا میکنی
روزی: باااشهه
بعد صبحانه
کوک: روزی من میرم کمپانی«فکر کنم دوباره دعوا میشه😂😂»
روزی: اوکی ددی کی میای
کوک: همم نمیدونم
روزی: باش بای ددی
کوک: بای بیبی
و همدیگرو بوسیدن و کوک رفت
روزی: دیونه«خنده»
ساعت5عصر
کوک: بچه ها من میرم خونه
بچه ها: باش
و از هم خدافظی کردن و کوک رفت خونه
روزی: سوپرایز
کوک: برای چی
روزی: تولدته ها
کوک: هاا انقدر مشغول بودم یادم رفت
کوک اومد رو میز نشست و کیک رو دید و روزی شمع هاشو روشن کرد و کوک خواست فوت کنه
روزی: وایسا.. آرزو کردی
کوک: آرزو میکنم......
خمارییییی
شرط
20لا
20کا
۷.۹k
۱۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.