عشق غمگین
عشق غمگین
پارت ۱
سلام بچه ها من میونگ هستم ۱۶ سالمه توی دبیرستان سه بوم درس میخونم اولین باره میام دبیرستان سه بوم
$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
ساعت ۶ صبح پا شدم که برم مدرسه چون می ترسیدم دیر برسم مدرسه وقتی رسیدم مدرسه رفتم تو کلاسمون هیچکس به جز یه پسر توکلاس نبود انگار خیلی زود اومده بودم
بهش سلام کردم ولی جوابم رو نداد رو لباس فرمش نوشته بود کیم تهیونگ انگاری آدم سردی بود برای همین بیخیالش شدم
کم کم بقیه بچه ها هم اومدن و کلاس شروع شد زنگ اول که تموم شد یه دختر اومد سمتم و گفت سلام به مدرسمون خوش اومدی اسم من یونا هست میتونیم باهم دوست بشیم؟
منم چون دوستی نداشتم قبول کردم
مدرسه که تموم شد با یونا رفتیم شهر بازی بعد اینکه سوار ترن هوایی شدیم رفتیم یه چیزی بخریم و بخوریم بعد شهربازی باهم خداحافظی کردیم رفتیم خونه هامون
وقتی برگشتم مامانم گفت چرا اینقدر دیر کردی منم بهش گفتم رفتم شهربازی مامانم پرسید با کی؟منم گفتم با یکی از همکلاسیام اونم گفت باشه
روز بعد....
پارت ۱
سلام بچه ها من میونگ هستم ۱۶ سالمه توی دبیرستان سه بوم درس میخونم اولین باره میام دبیرستان سه بوم
$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
ساعت ۶ صبح پا شدم که برم مدرسه چون می ترسیدم دیر برسم مدرسه وقتی رسیدم مدرسه رفتم تو کلاسمون هیچکس به جز یه پسر توکلاس نبود انگار خیلی زود اومده بودم
بهش سلام کردم ولی جوابم رو نداد رو لباس فرمش نوشته بود کیم تهیونگ انگاری آدم سردی بود برای همین بیخیالش شدم
کم کم بقیه بچه ها هم اومدن و کلاس شروع شد زنگ اول که تموم شد یه دختر اومد سمتم و گفت سلام به مدرسمون خوش اومدی اسم من یونا هست میتونیم باهم دوست بشیم؟
منم چون دوستی نداشتم قبول کردم
مدرسه که تموم شد با یونا رفتیم شهر بازی بعد اینکه سوار ترن هوایی شدیم رفتیم یه چیزی بخریم و بخوریم بعد شهربازی باهم خداحافظی کردیم رفتیم خونه هامون
وقتی برگشتم مامانم گفت چرا اینقدر دیر کردی منم بهش گفتم رفتم شهربازی مامانم پرسید با کی؟منم گفتم با یکی از همکلاسیام اونم گفت باشه
روز بعد....
۳.۷k
۱۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.