part8

#part8
مجید-تبسمم
تبسم-محید چیشدش
مجید-نمی دونم تبسم نمی دونم
تبسم-چرا همچی یهو خراب شدش
مجید-نمی دونم قلبم
گریه نکنا
من طاقت دیدن اشکاتو ندارم زندگیم
بیا بغلم
تبسم-مجید
مجید-جانم
تبسم-کی باید ساعت6جمعه بری کافه
سبز(کافه فرضی هستش)
مجید-برای چی
تبسم-فقط کاری که گفتم وانجام بده
.
.
.
مجید-ازخواب پریدم
دوباره تبسم دوباره بیمارستان
یعنی چی چرا احساس غریب بودن میکنم نسبت به زندگیم
این تبسم کیه چه مقشی تو زندگی من
داره شکستگی دسم برای چی بود
اصلا هیچی نمیفهمیدم
گوشیم و برداشتم
ساعت3:40بود
رفتم اینستامو چک کنم
چندتا ازپیم فنارو جواب دادم کامنتا رو خوندم
فیلم زل زدنم به تبسم
سرگیجم تو بک استیج
همجابود
کم کم دارن برای من و تبسم حاشیه میسازن
واقعا ازشایعات متنفر
یهو زد بسرم که برم سراغ
فالورام شاید تونستم تبسم و پیدا کنم
داشتم دنبالش میگشتم
اما اصلا پیداش نکردم
ولی خواهرش ترنم و رو پیداکردم ..
دنبال بسم گشتم و صفحه ی خواهرش
ولی پیدا نکردم
شاید بایه اسم دیگه پیج داره
شایدم کلا اینستا نداره
نمی دونم چرا یهو بدلم افتاد بلک لیستم و نگاه
کنم ،لیستم و باز کردم
داشتم نگاه میکردم
که با ایدیه
T.m.k
روبرو شدم
وارد پیجش شدم
پروفایلش خود تبسم مود
چرا باید تبسم و بلاک میکردم
شاید ازاون فنا بوده که زیادی بم پیم میداده
ولی برا چی باید توخوابم ببینمش..
#نقظه_تاریک_زندگیم
#مجید_رضوی#رمان