پارت 21
پارت 21
(صدای حیغ)
_مطمئنم صدای جیغ بود.
•هیونجین آخرین نفر کی رفت بالا.
+همین الان هانول رفت بالا چطور؟
_هانول؟ نه...نه.
سریع دویدم بالا و سوجونم پشتم اومد و بچه هام داشتن دنبالمون میومدن. رفتم داخل و دیدم هانول یه گوشه افتاده و زل زده یه یکی از اتاقکا. سریع رفتم پیش هانول و دیدم به اون جنازه زل زده. من مطمئنم در اتاقک رو بستم! یعنی نبستم؟ بخدا آخر یه کاری دست خودم و بقیه میدم.
+این...این یه جنازست!
در اتاقک رو بستم.
_آره میدونم یه جنازست.
+تو میدونستی؟
_همین الان فهمیدم و داشتم همینو به سوجون میگفتم.
رفتم سمت هانول و با سوجون کمکش کردیم بلند بشه. خیلی ترسیده بود. رنگ و روش مثل گچ دیوار سفید شده بود. سوجون بردش پایین و منم میخواستم برم پایین که دستی جلومو گرفت. پدر خواندم بود.
_پ...پدر!
وقتی همه رفتن در رو بست و برگشت به من نگاه کرد.
آ.پ : دیگه داری از حدت رد میشی.
_متوجه نمیشم چی دارین میگین.
منو کوبوند به دیوار.
آ.پ : خودتو به اون راه نزن. میدونم تو فلش رو برداشتی. فقط کافیه لام تا کام حرفی بزنی اونوقت توهم میشی مثل همینی که الان اونجاست.
_یعنی میخوای بگی ترسیدی؟
آ.پ : الحق که دختر همون پدری.
_توی عوضی پدر منو کشتیییی. بگو بگو که کشتییشش.
آ.پ : اگه هم بگم چیزی عوض نمیشه.
_ولی اگه من به پلیس بگم همه چی عوض میشه.
آ.پ : جرعتشم نداری. چون میدونی که...هر کاری از من بعیده. حتی ممکنه تو این راه خیلیا قربانی بشن. تو که نمیخوای اون افراد دوستات باشن؟
_حق نداری دوستای منو تهدید کنییی!
آ.پ : خود دانی. من حرفامو زدم.(بعد رفت)
الان داشت منو تهدید میکرد.
_عوضی حروم زادهه. خودم با دستای خودم میکشمششش.
با پام به در لگدی زدم و با حرص رفتم پایین.
#هیونجین
#فیک
#استری_کیدز
چون حمایتا کمه شرط میزارم
_لایک 15
_کامت 5
(صدای حیغ)
_مطمئنم صدای جیغ بود.
•هیونجین آخرین نفر کی رفت بالا.
+همین الان هانول رفت بالا چطور؟
_هانول؟ نه...نه.
سریع دویدم بالا و سوجونم پشتم اومد و بچه هام داشتن دنبالمون میومدن. رفتم داخل و دیدم هانول یه گوشه افتاده و زل زده یه یکی از اتاقکا. سریع رفتم پیش هانول و دیدم به اون جنازه زل زده. من مطمئنم در اتاقک رو بستم! یعنی نبستم؟ بخدا آخر یه کاری دست خودم و بقیه میدم.
+این...این یه جنازست!
در اتاقک رو بستم.
_آره میدونم یه جنازست.
+تو میدونستی؟
_همین الان فهمیدم و داشتم همینو به سوجون میگفتم.
رفتم سمت هانول و با سوجون کمکش کردیم بلند بشه. خیلی ترسیده بود. رنگ و روش مثل گچ دیوار سفید شده بود. سوجون بردش پایین و منم میخواستم برم پایین که دستی جلومو گرفت. پدر خواندم بود.
_پ...پدر!
وقتی همه رفتن در رو بست و برگشت به من نگاه کرد.
آ.پ : دیگه داری از حدت رد میشی.
_متوجه نمیشم چی دارین میگین.
منو کوبوند به دیوار.
آ.پ : خودتو به اون راه نزن. میدونم تو فلش رو برداشتی. فقط کافیه لام تا کام حرفی بزنی اونوقت توهم میشی مثل همینی که الان اونجاست.
_یعنی میخوای بگی ترسیدی؟
آ.پ : الحق که دختر همون پدری.
_توی عوضی پدر منو کشتیییی. بگو بگو که کشتییشش.
آ.پ : اگه هم بگم چیزی عوض نمیشه.
_ولی اگه من به پلیس بگم همه چی عوض میشه.
آ.پ : جرعتشم نداری. چون میدونی که...هر کاری از من بعیده. حتی ممکنه تو این راه خیلیا قربانی بشن. تو که نمیخوای اون افراد دوستات باشن؟
_حق نداری دوستای منو تهدید کنییی!
آ.پ : خود دانی. من حرفامو زدم.(بعد رفت)
الان داشت منو تهدید میکرد.
_عوضی حروم زادهه. خودم با دستای خودم میکشمششش.
با پام به در لگدی زدم و با حرص رفتم پایین.
#هیونجین
#فیک
#استری_کیدز
چون حمایتا کمه شرط میزارم
_لایک 15
_کامت 5
۳.۷k
۱۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.