مرحله ی پنجم اعزاداری پارت 44
مرحله ی پنجم اعزاداری پارت 44
جونگ کوک ـ اوکی
ـ چیه؟
جونگ کوک ـ هیچی، بیا بریم خونه
ـ باشه
نفهمیدم چیشد
سوار ماشین شدیم و راه افتادیم سمت خونع
از بس که پام درد میکرد کفشامو در اوردم پاهامو جمع کردم تو بغلم ـ من میخوابم رسیدیم صدام بزن
جونگ کوک ـ باشه، بخواب
چیزی نگذشت که خواب برد
ویو جونگ کوک
پشت چراغ قرمز بودم نگامو انداختم به ات
خوشحالم که اعتمادشو به خودم جلب کردم
بعد از چن مین رسیدیم خونه دلم نیومد ات رو بیدار کنم برای همین کشفاشو گرفتم دستم و ات رو براید استایل بغل کردم بردمش داخل گذاشتمش رو تخت
داشتم کتمو در میاوردم که ات بیدار شد
ـ عا بیدار شدی؟
ات ـ بازکولم کردی؟
ـ دلم نیومد بیدارت کنم تو خواب ناز بودی
ات ـ حالا میشه بری بیرون؟
ـ چرا؟
ات ـ چرا نداره میخوام لباس عوض کنم
ـ عا اره راس میگی
ویو ات
جونگ کوک از اتاق رف بیرون لباس عوض کردم بعد رفتم بیرون
جونگ کوک رف داخل لباس عوض کرد بعد رفتم داخل و گرفتیم خوابیدیم
دو نصف شب
ویو ات
از حس تشنگی پاشدم و رفتم تو اشپز خونه تا لامپو روشن کردم ده متر پریدم هوا بک میون تو اشپزخونه نشسته فیلم نگاه کردن
ـ وای دختر خدا نکشتت
بک میون ـ سلام
ـ علیک سلام، این موقع ی شب چه گوهی میخوری؟
بک میون ـ انیمه میبینم
ـ تو اشپزخونه اخه؟
بک میون ـ گشنم بود *درحال بیسکویت خوردن*
بک میون ـ حالا چیشد که تو اومدی اینجا؟
ـ تشنم بود
بک میون ـ اها
همین طور که داشتم لیوانمو پر میکردم...
ـ حالا چی نگا میکنی؟
بک میون ـ سگ های ولگرد بانگو
ـ جدی؟ منم میخوام نگاه کنم
بک میون ـ بیا نگاه کن، فقط اسپویل نکن
ـ باشه
نشستم کنارش باهم گرفتیم انیمه نگاه میکردیم
ـ فصل یکه؟
بک میون ـ اره، با سرعتش که مشکل نداری؟ اخه سریع زیر نویسو میخونم واسه همین سرعتش رو دوعه
جونگ کوک ـ اوکی
ـ چیه؟
جونگ کوک ـ هیچی، بیا بریم خونه
ـ باشه
نفهمیدم چیشد
سوار ماشین شدیم و راه افتادیم سمت خونع
از بس که پام درد میکرد کفشامو در اوردم پاهامو جمع کردم تو بغلم ـ من میخوابم رسیدیم صدام بزن
جونگ کوک ـ باشه، بخواب
چیزی نگذشت که خواب برد
ویو جونگ کوک
پشت چراغ قرمز بودم نگامو انداختم به ات
خوشحالم که اعتمادشو به خودم جلب کردم
بعد از چن مین رسیدیم خونه دلم نیومد ات رو بیدار کنم برای همین کشفاشو گرفتم دستم و ات رو براید استایل بغل کردم بردمش داخل گذاشتمش رو تخت
داشتم کتمو در میاوردم که ات بیدار شد
ـ عا بیدار شدی؟
ات ـ بازکولم کردی؟
ـ دلم نیومد بیدارت کنم تو خواب ناز بودی
ات ـ حالا میشه بری بیرون؟
ـ چرا؟
ات ـ چرا نداره میخوام لباس عوض کنم
ـ عا اره راس میگی
ویو ات
جونگ کوک از اتاق رف بیرون لباس عوض کردم بعد رفتم بیرون
جونگ کوک رف داخل لباس عوض کرد بعد رفتم داخل و گرفتیم خوابیدیم
دو نصف شب
ویو ات
از حس تشنگی پاشدم و رفتم تو اشپز خونه تا لامپو روشن کردم ده متر پریدم هوا بک میون تو اشپزخونه نشسته فیلم نگاه کردن
ـ وای دختر خدا نکشتت
بک میون ـ سلام
ـ علیک سلام، این موقع ی شب چه گوهی میخوری؟
بک میون ـ انیمه میبینم
ـ تو اشپزخونه اخه؟
بک میون ـ گشنم بود *درحال بیسکویت خوردن*
بک میون ـ حالا چیشد که تو اومدی اینجا؟
ـ تشنم بود
بک میون ـ اها
همین طور که داشتم لیوانمو پر میکردم...
ـ حالا چی نگا میکنی؟
بک میون ـ سگ های ولگرد بانگو
ـ جدی؟ منم میخوام نگاه کنم
بک میون ـ بیا نگاه کن، فقط اسپویل نکن
ـ باشه
نشستم کنارش باهم گرفتیم انیمه نگاه میکردیم
ـ فصل یکه؟
بک میون ـ اره، با سرعتش که مشکل نداری؟ اخه سریع زیر نویسو میخونم واسه همین سرعتش رو دوعه
۳.۸k
۲۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.