part11
part11
ـــــــ
(ویو ناهی)
ناهی: آجوما فکر نکن فقط خودت باهوشی فکر نکن نمیدونم تمام امتحانای یون بیولو جعل میکنی تا بتونه توی بهترین دانشگاه سئول قبول شه و بعدشم با پول خواننده بشه
زد تو صورتم
ناهی: جیغ بلند
مامان یون بیول: فقط بمیر بمیر بمیر
من انداخت رو زمین داشتم خفه میشدم
ولم کرد رفت
(دو دقیقه بعد)
یون بیول اومد بهم لگد زد
یون بیول: چطور جرعت کردیبا مامانم اینطوری حرف بزنی هرز*ه
یقشو میگیره
ناهی: یون بیول خواهش میکنم ازادم کن گوشیمو بهت میدم
یون بیول لگد میزنه بهش
یون بیول: چطور بهت اعتماد کنم
ناهی: خواهش میکنم هرچی بخوای بهت میدم
رفت قیچی اورد دستو پامو باز کرد
تا دستو پامو باز کرد با پا زدم تو قفسه سینش افتاد رو زمین
بلند شدم دویدم از نرده رفتم بالا
یون بیول:وایستاا آن ناهی
رفتم از در بیرون
از موتور خونه اومدم بیرون
(بقیشو تو ویدیو ببینید)
داشتم از پله میومدم پایین موهامو گرفت کشید خوردم به دیوار از یه پله قل خوردم
خوردم زمین
ناهی: یون بیول خواهش میکنم این کارو نکن
ناهی: لطفن
اومد نزدیکم تعادلمو از دست دادم از ۱٠تا پله قل خوردم خوردم به میز یه مجسمه افتاد رو سرم دیگه هیچی نفهمیدم
ــــــــــــــــــــــــ
(ویو هیونجین)
ساعت ده شبه ناهی کجاست
خیلی نگرانش بودم گوشیم زنگ خورد
هیونجین: الو
دکتر: سلام اقای هوانگ
هیونجین: بله خودمم چیزی شده
دکتر: شما با آن ناهی نسبتی دارین
هیونجین: بله
دکتر: لطفن بیاین بیمارستان سئونگنام
سریع لباس پوشیدم رفتم رسیدم بیمارستان
دکتر: جناب هوانگ یه نفر به نام ها دون بیول به ما زنگ زد و گفت توی پت هاوس یه نفر از پله ها پرت شده پایین
وقتی ما رفتیم ناهی رو دیدیم ضربهری خیلی بدی به سرش خورده بود و کلی هم کتک خورده بود و ما الان هیچ امیدی نداریم که زنده بمونه
الان شاید اگر شمارو ببینه بهوش بیاد
با حرف دکتر دست و پاهام شل شد
اشک از چشمام سرازیر شد
رفتم تو اتاقی که ناهی توش بود
دستشو گرفتم
هیونجین: ناهی چه بلایی سرت اومده ها
چرا اینجایی اصلن چطوری اومدی اینجا مگه چیکار کردی
(ویو ناهی)
چشمام باز شد تو بیمارستان بودم هیونجینم دستمو گرفته بود سرش رو تختم بود
ناهی: هیون
هیونجین: ناهیی خوبی
چرا اینطوری شدی یهو
ناهی: میشه بعدا دربارش حرف بزنیم
ــــــ
پایان
ـــــــ
(ویو ناهی)
ناهی: آجوما فکر نکن فقط خودت باهوشی فکر نکن نمیدونم تمام امتحانای یون بیولو جعل میکنی تا بتونه توی بهترین دانشگاه سئول قبول شه و بعدشم با پول خواننده بشه
زد تو صورتم
ناهی: جیغ بلند
مامان یون بیول: فقط بمیر بمیر بمیر
من انداخت رو زمین داشتم خفه میشدم
ولم کرد رفت
(دو دقیقه بعد)
یون بیول اومد بهم لگد زد
یون بیول: چطور جرعت کردیبا مامانم اینطوری حرف بزنی هرز*ه
یقشو میگیره
ناهی: یون بیول خواهش میکنم ازادم کن گوشیمو بهت میدم
یون بیول لگد میزنه بهش
یون بیول: چطور بهت اعتماد کنم
ناهی: خواهش میکنم هرچی بخوای بهت میدم
رفت قیچی اورد دستو پامو باز کرد
تا دستو پامو باز کرد با پا زدم تو قفسه سینش افتاد رو زمین
بلند شدم دویدم از نرده رفتم بالا
یون بیول:وایستاا آن ناهی
رفتم از در بیرون
از موتور خونه اومدم بیرون
(بقیشو تو ویدیو ببینید)
داشتم از پله میومدم پایین موهامو گرفت کشید خوردم به دیوار از یه پله قل خوردم
خوردم زمین
ناهی: یون بیول خواهش میکنم این کارو نکن
ناهی: لطفن
اومد نزدیکم تعادلمو از دست دادم از ۱٠تا پله قل خوردم خوردم به میز یه مجسمه افتاد رو سرم دیگه هیچی نفهمیدم
ــــــــــــــــــــــــ
(ویو هیونجین)
ساعت ده شبه ناهی کجاست
خیلی نگرانش بودم گوشیم زنگ خورد
هیونجین: الو
دکتر: سلام اقای هوانگ
هیونجین: بله خودمم چیزی شده
دکتر: شما با آن ناهی نسبتی دارین
هیونجین: بله
دکتر: لطفن بیاین بیمارستان سئونگنام
سریع لباس پوشیدم رفتم رسیدم بیمارستان
دکتر: جناب هوانگ یه نفر به نام ها دون بیول به ما زنگ زد و گفت توی پت هاوس یه نفر از پله ها پرت شده پایین
وقتی ما رفتیم ناهی رو دیدیم ضربهری خیلی بدی به سرش خورده بود و کلی هم کتک خورده بود و ما الان هیچ امیدی نداریم که زنده بمونه
الان شاید اگر شمارو ببینه بهوش بیاد
با حرف دکتر دست و پاهام شل شد
اشک از چشمام سرازیر شد
رفتم تو اتاقی که ناهی توش بود
دستشو گرفتم
هیونجین: ناهی چه بلایی سرت اومده ها
چرا اینجایی اصلن چطوری اومدی اینجا مگه چیکار کردی
(ویو ناهی)
چشمام باز شد تو بیمارستان بودم هیونجینم دستمو گرفته بود سرش رو تختم بود
ناهی: هیون
هیونجین: ناهیی خوبی
چرا اینطوری شدی یهو
ناهی: میشه بعدا دربارش حرف بزنیم
ــــــ
پایان
۴.۳k
۲۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.