گس لایتر/ ادامه پارت ۱۰۲
جونگکوک از حموم بیرون اومد... با دیدن بایول کنار کیف و وسایلش گفت: چیکار میکنی؟...
بایول از لحن خشن جونگکوک ناراحت شد و گوشی رو روی میز گذاشت... و گفت: هیچی!...
فقط میخواستم جواب ایل دونگو بدم...
تا این جمله رو گفت جونگکوک خودشو بهش رسوند و اومد گوشی رو برداشت...
توی لیست تماساش شماره رو نگاه کرد... با دیدن شماره بیشتر عصبانی شد... چون فقط خودش میدونست که بورام رو ایل دونگ سیو کرده... و این حس ترسی که به وجودش وارد شد باعث شد عصبی تر رفتار کنه... خطر از بیخ گوشش رد شده بود
با ابروهای گره خورد از خشم به چشمای معصوم بایول زل زد و در حالیکه رگ گردنش باد کرده بود گفت: همین که همسرتم باعث شده به خودت اجازه بدی به گوشی من دست بزنی؟...
بایول یه قدم عقب رفت و با صدای لرزون گفت: ب...باشه... لازم نیست داد بزنی... فهمیدم...
جونگکوک دستشو بالا آورد... انگشت اشارشو تهدید آمیز به سمت بایول گرفت و گفت: بار آخرت باشه این کارو میکنی ایم بایول...
و از کنار بایول گذشت... بایول هم همونجا جلوی آینه روی پاف نشست... و بی صدا گریه کرد... چون احساس میکرد کاری نکرده که سزاوار چنین خشمی باشه...
**********************************
ایل دونگ تا وقتی به خونه برگشت مدام به این فک میکرد که باید چیکار کنه که بتونه زودتر توجه یون ها رو به خودش جلب کنه...
زیر لب با خودش گفت: جونگکوک درست میگفت... تا وقتی متاهله بهم توجه نمیکنه... نمیتونم توجهشو جلب کنم... اون دختر سرسختیه...
با عجله سراغ عکس و فیلمایی رفت که از هیونو داشت...
توی اتاقش رفت... از کشوی میزش یه صندوقچه ی کوچیک بیرون آورد... درشو باز کرد... با دیدنشون پوزخندی زد و گفت: دارم برات هیونو! کارت تمومه!...
اونا رو از توی صندوقچه بیرون آورد و توی یه پاکت گذاشت... تا به دست یون ها برسونه
بایول از لحن خشن جونگکوک ناراحت شد و گوشی رو روی میز گذاشت... و گفت: هیچی!...
فقط میخواستم جواب ایل دونگو بدم...
تا این جمله رو گفت جونگکوک خودشو بهش رسوند و اومد گوشی رو برداشت...
توی لیست تماساش شماره رو نگاه کرد... با دیدن شماره بیشتر عصبانی شد... چون فقط خودش میدونست که بورام رو ایل دونگ سیو کرده... و این حس ترسی که به وجودش وارد شد باعث شد عصبی تر رفتار کنه... خطر از بیخ گوشش رد شده بود
با ابروهای گره خورد از خشم به چشمای معصوم بایول زل زد و در حالیکه رگ گردنش باد کرده بود گفت: همین که همسرتم باعث شده به خودت اجازه بدی به گوشی من دست بزنی؟...
بایول یه قدم عقب رفت و با صدای لرزون گفت: ب...باشه... لازم نیست داد بزنی... فهمیدم...
جونگکوک دستشو بالا آورد... انگشت اشارشو تهدید آمیز به سمت بایول گرفت و گفت: بار آخرت باشه این کارو میکنی ایم بایول...
و از کنار بایول گذشت... بایول هم همونجا جلوی آینه روی پاف نشست... و بی صدا گریه کرد... چون احساس میکرد کاری نکرده که سزاوار چنین خشمی باشه...
**********************************
ایل دونگ تا وقتی به خونه برگشت مدام به این فک میکرد که باید چیکار کنه که بتونه زودتر توجه یون ها رو به خودش جلب کنه...
زیر لب با خودش گفت: جونگکوک درست میگفت... تا وقتی متاهله بهم توجه نمیکنه... نمیتونم توجهشو جلب کنم... اون دختر سرسختیه...
با عجله سراغ عکس و فیلمایی رفت که از هیونو داشت...
توی اتاقش رفت... از کشوی میزش یه صندوقچه ی کوچیک بیرون آورد... درشو باز کرد... با دیدنشون پوزخندی زد و گفت: دارم برات هیونو! کارت تمومه!...
اونا رو از توی صندوقچه بیرون آورد و توی یه پاکت گذاشت... تا به دست یون ها برسونه
۱۵.۴k
۲۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.